"آهان"
گفت و سمت گاز رفت

[جونگ کوک اوپا داری چیکار میکنی الان؟]

V:پیش منه داره برام نودل درست می‌کنه

[تهیونگ‌شی الان بیداری؟]

V:آره..من گشنمه...شما آرمی ها هم باید غذا بخورید

[سوکجینی بیداری؟جینی جینی جینی؟]

V:خوابه توی اتاقش

[جونگ کوکا با من ازدواج کن]

V:فکر نکنم قصدشو داشته باشه.


بیخیال جواب دادن به بقیه اش شد و به بیبیش که انگاری خوابش میومد نگاه کرد

"بیا بخوریم حاضر شد"
جونگ کوک با چشمای بسته گفت

"مرسی بیب"
تهیونگ تشکر کرد و نشست کنارش پشت میز توی آشپز خونه

چاپستیک رو برداشتن و شروع کردن
جونگ کوک حواسش نبود که داغه چون بین خواب و بیداری بود پس لبش رو زخم کرد
لبش زخم شد و خواب بخاطر درد از سرش پرید

تهیونگ اخم کرد و چاپستیک‌ هاشو گذاشت کنار:"شت..چرا مراقب خودت نیستی کوک؟نگاه کن چقدر لبتو زخم کردی"
غر زد و سمت کوک خم شد

جونگ کوک سر تکون داد
به هر حال خودش میدونست باید چیکار کنه
خیلی وقت ها اینجوری میشد

دقایقی بعد که سیر شدن ظرف ها رو توی سینک ظرفشویی گذاشتن و از آشپز خونه بیرون رفتن و سمت اتاقشون رفتن تا بخوابد
درسته اتاقشون

اتاق های جدا داشتن ولی تصمیم داشتن توی اتاق تهیونگ بخوابن شبا

‌***
‌‌

‌یوری لبخندی به جونگ کوک زد و جونگ کوک هم متقابلاً با لبخند جوابش رو داد

اون دختر رو به عنوان خواهرش دوست داشت
خطش عوض شده بود و خبری از هیچ زنگ و پیامی نبود
شماره اش رو فقط مارک داشت
به مارک اعتمادی رو داشت که به خانوادش نداشت
مارک مثل داداش بزرگش بود

یوری سرفه ای کرد:"کوکی... ناهار درست کردم.. میخوری؟"

جونگ کوک با شرمندگی:"آخه با تهیونگ هیونگ قراره ناهار بخورم متاسفم"

یوری لبخند بزرگی زد:"اشکالی نداره دونسنگم‌...خوش بگذره"

جونگ کوک خندید:"مرسی یویو"

🌱 Sexual harassment_VKOOK🌱Where stories live. Discover now