___________💛 ❤___________
...
..
.
ليام تو شوک فرو رفته بود و باورش نمیشد.
زین در رو با پاش بست و کمرش رو به چوب سردش تکیه داد.
صورت لیام رو با هر دو دستش قاب گرفت و اونو نزدیک خودش کشید طوری که که قفسهی سینهی پسر به سینهی زین فشرده شد و لبهاش برای نالهی خفهای از هم فاصله گرفتن.ليام نمیفهمید چخبره.
وقتی زبون داغ زین رو لب پایینش سر خورد، به خودش اومد و عقب کشید."وات دا....داری چیکار میکنی؟"
پرسید و صداش کمی ناامید بود ولی اهمیتی نداد و به زینی نگاه کرد که سرشو انداخته بود پایین.
"من...."
ليام ابرو هاشو بالا برد.
"تو چی؟ تو ازم متنفری زین. چرا میخواستی..."
"نیستم."
پسر پرکلاغی با صدای محکمی گفت.
"چی؟"
لیام گیج شده بود.
زین آه کشید و سرشو بالا آورد تا نگاهش با چشمای درشت و پاپی طور لیام ملاقات کنه."من ازت متنفر نیستم لیام."
لیام به مدت یه دقیقه ساکت موند.
"من متوجه نمیشم."
زین ناله کرد: "میدونم متوجه نمیشی، فقط به فاکم بده ليام، من بهش نیاز دارم، به تو نیاز دارم."
لیام میتونست خواستن رو تو چشماش ببینه و متوجه بشه ضربان قلبش همینطور داره بالا و بالاتر میره.
"چرا؟"
"این سوال فاکی رو الان ازم نپرس، فقط انجامش بده."
اون تقریبا داشت با حالت گریه حرف میزد و لیام نمیدونست چه کار دیگهای میتونه انجام بده پس دوباره لباشو به مال زين چسبوند.
زین ناله کرد و لبهای نرمشو محکم تر به لبای درشت لیام فشار داد.
دستاشو رو کمر لیام کشید و همونجا نگه داشت تا همراه پسر کوچیکتر به هال خونه پا بزاره.لیام میتونست حس کنه دیکش فقط با لمس های زین رو بدنش، سفت شده و همینطور فشار عضو تحریک شدهی پسر رو روی فاق شلوارش احساس میکرد.
زين قدمی به جلو برداشت که اتفاقی پایین تنه هاشون رو هم کشیده شد و باعث شد هر دوشون ناله کنن.
لبهاشون از هم جدا شد، زین به لبه ی لباس لیام چنگ زد، اونو بالا کشید و از رو سرش رد کرد.
وقتی بالاتنه ی پسر برهنه شد، لیام دوباره لبهاشونو به هم متصل کرد و توی بازو های زین گیر افتاد.
YOU ARE READING
MeOw | PERSIAN TRANSLATION |
Fanfiction~COMPLETED~ _عضله هات خیلی سکسیان، میتونی قیافهتو هم بهم نشون بدی؟ _نوپ، به جاش میتونم دیکمو بهت نشون بدم. ~ZIAM MAYNE ~SHORT STORY ~PERSIAN TRANSLATION ~SEXT ~SCHOOL ~SMUT #1 ziam #1 ShortStory