4

673 171 371
                                    


...


..

.

قبل از اینکه بتونه لاکرشو باز کنه، بدنش به در لاکر کوبیده شد.

با احساس پخش شدن درد تو ستون فقراتش، نالید و به بالا نگاه کرد تا با زین مواجه بشه و چشماش با وحشت پر بشن.

"چیزی که ازت خواسته بودم رو انجام دادی؟"

ليام سريع سر تکون داد و کیفشو باز کرد.
دفتر رو ازش خارج کرد و تو دست زین گذاشت.

زین برای چند لحظه تو چشماش خیره شد و بعد عقب‌گرد کرد.

"بهتره بری دعا کنی مشکلی پیش نیاد، چون اگه پری این کلاسو بیفته، من تو رو میکشم."

با تندی به لیام گفت و قبل از اینکه لیام حتی بتونه دهنشو باز کنه، اون رفته بود. دوباره..!

لیام آه کشید و سرشو تکون داد.

چرا باید انقدر کلیشه باشه؟
کسی که عاشقش بود، بهش زور می گفت.
قرار بود از این چیزا فقط تو فیلما باشه، نه تو زندگی واقعی اون...

در لاکرشو باز کرد، کتاب انگلیسیش رو برداشت و لاکرو بست.
به سمت کلاسش حرکت کرد و وقتی بهش رسید هری رو دید که رو صندلیش نشسته بود، راهشو کشید به سمت میزش که درست کنار هری قرار داشت.

"هی مرد، مشکل چیه؟"

وقتی لیام به سمتش رفت و بهش نزدیک شد، پرسید.

ليام تنها سر تکون داد و رو صندلیش نشست.

باید به هری راجبش می‌گفت؟ نه، البته که نه، حداقل نه الان.

.....

....

..

.

pxyno:
یه سوپرایز برات دارم، می خوای ببینی؟ x

zjmstrex:
اوه، و اون چی میتونه باشه؟ ؛)

pxyno:
میدونم یه چیز خوبه p;

zjmstrex:
باشه منتظرم.

لیام عکسی رو از تو لایبریش انتخاب کرد و رو "ارسال" ضربه زد.
و منتظر جواب زین موند که خیلی سریع اونو دریافت کرد.

zjmstrex:
فاککک، اون دیگه چه کوفتيه، یا مسیححح

لیام خندید، صادقانه انتظار یه همچین جوابی رو داشت.
اینطوری نبود که ندونه چقدر بزرگه، می‌دونست و اصلا هم راجبش متواضع نبود.

pxyno:
خب، این چیزی نبود که تو می خواستی ببینی؟

zjmstrex:
البته که می خواستم ولی فاک

zjmstrex:
چقدره؟

pxyno:
مطمئنی می خوای بدونی؟ p:

Zjmstrex:
همین الان بگو

باشه :pxyno

pxyno: 10.7 :)

فاک  :zjmstrex


zjmstrex:
این اصلا خنده‌دار نیست رفیق

zjmstrex:
توعه خوش شانس فاکی، چطور من هنوز اینو تو
اَس‌ام ندارم

pxyno:
فکر نمیکنم هیچوقت اتفاق بیفته X

چی :zjmstrex


zjmstrex:  چرا؟


ليام آه کشید، انگشتاشو تو موهاش فرو کرد و بهمشون ریخت.

نمی‌تونست به زین بگه، هنوز مطمئن نبود که اون خود زينه؛ آره وانمود می کرد این دلیل واقعیشه!
ولی در حقیقت اگه بهش می‌گفت زین اونو می‌کشت و حتی بیشتر از چیزی که الان هست، ازش متنفر می‌شد.
ليام نود و نه و نه دهم درصد راجب این مطمئن بود.

pxyno:
میدونی، من واقعا اهل وان نایت استند و این چیزا نیستم.


pxyno:
انجام دادن کارایی که ما الان داریم می کنیم فقط فانه چون ما حتی همو نمیشناسیم و از تو گوشی داریم انجامش میدیم.

pxyno:
ولی من این کارا رو با یه شخص واقعی برای فان انجام نمیدم چون در واقعیت سریع وابسته میشم.

pxyno:
و تو هم اینو نمی‌خوای، پس هیچ دلیلی براش وجود نداره.

و اینا دروغ نبود با اینکه شاید همه ی همش هم حقیقت نبوده باشه.
خب لیام هیچوقت سکس نداشته و قطعا نمیدونه راحت درگیر آدما میشه یا نه.
اما چیزی که هست اینه که اون عاشق زین بوده و هست. عاشقشه و مطمئنا در حد جهنم بهش وابسته است.

ليام تقریبا چهار دقیقه برای گرفتن جواب منتظر موند، تعجب نمی‌کرد اگه همه چیز رو خراب کرده باشه.

ولی یه کم بعد یه مسیج گرفت و مطمئن بود قلبش برای یه لحظه ایستاد.

شاید بخوامش :zjmstrex

منظورت چیه؟  :pxyno

zjmstrex:
منظورم اینه که، خب..من یجورایی ازت خوشم میاد؟ میدونم تنها کاری که کردیم حرفای درتی شب قبل بود ولی من واقعا دلم می‌خواد به عنوان یه شخص باهات ملاقات کنم، تو خوب بنظر میرسی.

pxyno:
من واقعا فکر نمیکنم این ایده ی خوبی باشه، زین.


zjmstrex:
چرا نه؟

pxyno:
من دلایل خودمو دارم، شاید یه روزی، ولی الان نه، خب؟

zjmstrex:
باشه
zjmstrex:
ولی من یجورایی دارم هارد میشم چون هنوز دارم به این عکس لعنتی نگاه می کنم.

zjmstrex:
ازت متنفرم

pxyno:
میدونی که نیستی x)

zjmstrex:
آره یجورایی عاشق دیکت شدم xx

pxyno:
آره، و قرار نیست دستت بهش برسه منحرف Xxx

zjmstrex:  
اوي :(

pxyno:
هاها x

_____________❤💛___________

10.7 اینچ میشه تقریبا 27 سانت •-•

MeOw | PERSIAN TRANSLATION |Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu