T_EAR 5

187 30 5
                                    


دید هوسوک:

خونه تاریک بود
صدای بارون سکوت مرگبار رو می شکست،
صدای تیک تاک ساعت هم همراهیش میکرد!
سرمو برگردوندم و به ساعت نگاه کردم.
1:35
جین و نامجون به همراه تهیونگ روی زمین خوابیده بودن
ریوجینم تو اتاق تهیونگ و منم روی کاناپه دراز کشیده بودم.
حدس میزنم که همشون خواب باشن
اما من خوابم نمیاد
راه حل واسه بیخوابی...؟
گوشیمو از روی میز برداشتم و مشغول بازی شدم.
مرحله هارو پشت هم رد میکردم تا این که احساس گرمای شدیدی کردم و پتویی که روم بود رو به گوشه ای پرت کردم.
با اومدن صدای قدم ها کسی از جام پریدم
+نترس منم..!
با دیدن قیافه ی تهیونگ که شمعی تو دستش بود نفس راحتی کشیدم و دوباره روی کاناپه دراز کشیدم
+ چرا نخوابیدی؟!
_ نمیدونم شاید چون جام عوض شده!
+ آره..شاید!
_ پیشنهادی واسه بیخوابی داری؟!
+ نه ولی از اونجایی که منم خوابم نمیبره میتونیم بریم بیرون قدم بزنیم..
ایده ی خوبی به نظر میرسید با این که بیرون ترسناک به نظر میومد اما تهیونگ با اینجا آشناس...
ژاکتم رو پوشیدم و گوشیمو برداشتم.
تهیونگم سوییشرتشو پوشید به سمت در رفت
بارون همچنان میبارید
تهیونگ چتری که کنار در بود رو برداشت و بازش کرد و بالای سر هردوتامون گرفت
بارون شدت گرفت و قطراتش محکم به چتر میخورد!
شروع به قدم زدن کردیم

زمین به خاطر بارونی که میبارید گلی بود و با هرقدمی که برمیداشتم کفشم کثیف تر میشد

هیچ نوری نبود و تنها منبع نور چراغ قوه گوشیم بود که ازش برای دیدن ادامه مسیر استفاده میکردیم!
_ تهیونگ!
+ بله
_ تو چطوری این همه سال اینجا زندگی کردی
من اگه ماشینمون بنزین داشت با بیشترین سرعت از اینجا دور میشدم
لبخند تلخی زد و گفت:
+ حق با توعه! ولی من اینجارو دوست دارم!
_ دوست داری؟
+ نه دوست ندارم!
ببین اینجا خونه منه!
اینجا به دنیا اومدم و بزرگ شدم
علاوه بر همه اینها پدر مادرمو اینجا به خاک سپردم

همینطور که قدم میزدیم به حرف هاش فکر میکردم
اگه منم جاش بودم هیچوقت خانوادمو ترک نمیکردم حتی اگه اونا مرده باشن:)
با صداش از افکارم بیرون اومدم
+ به چی فکر میکنی؟!
_ به حرفات..جالب بودن
برای چند دقیقه بینمون سکوت بود
باد ملایمی وزید
_ اینجا یه حس خاصی بهم میده
+ چی؟!
_ انگار من خودمو قبلا اینجا گم کرده باشم
به حرفم خندید و گفت
+ مگه آدمم خودشو گم میکنه!؟
_ میدونم عجیبه ولی دقیقا همین حسو دارم!
شاخه ای که چند متر باهام فاصله داشت تکون شدیدی خورد و بعد صدای دویدن...!
تهیونگ به سمت شاخه دوید ولی چیزی رو پیدا نکرد
دروغ گفتم اگه بخوام بگم نترسیدم!
صدا میلرزید و سعی کردم لرزششو کنترل کنم
_ چی بود؟!
+ نمیدونم..
_ فکر نمیکنم باد باشه شاید حیوونی چیزی بوده!
+ هرچیزی اینجا ممکنه

تو چنل ما در تلگرام عضو شید  قراره چیزای جالبی بفهمید و ببینید:)@Black_Coups

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

تو چنل ما در تلگرام عضو شید  قراره چیزای جالبی بفهمید و ببینید:)
@Black_Coups

T_EARWhere stories live. Discover now