•fourteen•

3.1K 411 510
                                    

میخواستم بگم...

حلال‌تون نمیکنم اگه کامنت نذارید :'/

•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

مثل هروقتِ دیگه‌ای که لویی به ملاقات هری میرفت، چند دقیقه تاخیر داشت. ولی واقعا تقصیر خودش نبود، چون یه عالمه آدم میخواستن بهش سلام بدن. اون عصبانی با همچین چیزی نبود، ولی واقعا میخواست قبل از اینکه عقلش رو از دست بده به اتاق هری برسه.

درحالی که پنج دقیقه دیر کرده بود، لویی مشتش رو جلوی‌در نگه داشت. برای آخرین بار یه نفس لرزون کشید، و دستش رو پایین‌تر برد و در زد، دو بار.

یه عالمه صدای به سختی راه رفتن توی اتاق شنید، و بعد صدای پا به در نزدیک شد. همونطور که در بالاخره باز میشد لویی نفسش رو حبس کرد. هری اونجا وایستاد،حالتِ خیلی‌خوب و گیج‌کننده‌ای رو صورتش بود، و بیشتر دکمه‌های لباس‌ش باز بودن. موهاش رو خیلی مرتب گوجه‌ای بسته بود، ولی یه‌جورایی باز هم آشفته به‌نظر میرسبد. نگرانی و استرس آدم رو به این حال مینداختن.

هردوتاشون برای چندلحظه به همدیگه خیره شدن، هرکدومشون داشتن به یه راهی فکر میکردن که بتونن سر صحبت رو باز کنن. اول هری بود که تونست کلمات رو توی دهنش شکل بده و صحبت کنه. "تـ_تو اومدی."

لویی به پاهاش نگاه کرد و دستش رو توی‌ موهای اکلیلی‌ش کشید. "آره، آاممم_فکر کنم اومدم."

هری در رو یکم بیشتر باز کرد تا لویی بره داخل. "مـ_من خوشحالم که اومدی لویی، جدی میگم. باید میدیدمت،مـ_مخصوصا بعد از اتفاقی که افتاد، و اون آهنگ _"

"هری،" لویی حرفش رو قطع کرد، صورتش رو با دست‌هاش پوشوند. "ا_ اون آهنگ هیچی نبود. تو نباید من رو بخوای، باشه؟"

"نه، نباشه." هری با ملایمت گفت. اون دست‌هاش رو بالا برد، و مکث کرد درحالی که به حرکت بعدی‌ش فکر میکرد. اون تصمیم گرفت که فقط لویی رو لمس کنه، که با ملایمت دست‌های لویی رو از روی صورتش برداره. "لطفا، فاخته. بهم بگو باید چیکار کنم که بتونم این رو درست کنم، چون اون آهنگ... اون آهنگ دربارهٔ من بود، درسته؟" لویی یه‌بار سرش رو به نشونهٔ مثبت تکون داد. هری نفسش رو بیرون داد. "دربارهٔ من بود. و تیلور قبول کرد وقتی که تورش تموم شد توی پابلیک بهم بزنیم. پس...چی جلوت رو گرفته؟ فقط بهم بگو لو، چون من_"

"حرفت رو کامل نکن." لویی آروم وسط حرفش پرید، هنوز هم به زمین نگاه کرد. "هیچکاری نیست که تو بتونی بکنی. موضوع کاریِ که من کردم، و اگه تو میدونستی.‌.‌. هیچوقت این حرف‌ها رو بهم نمیزدی. بخاطر من با تیلور بهم نمیزدی."

•Amazing Sin• [L.S] Where stories live. Discover now