•two•

2.5K 455 215
                                    

"بیدار شو بوبر‌!" زین از پشت درِ قفل شدهٔ اتاق لویی داد زد.اونا هنوز توی لندن بودن و قرار بود کشور رو به مقصد نیویورک ترک کن چون لویی چندتا مصاحبه و اجرای زنده اونجا داشت. "برات چندتا خبر آوردم."

لویی ناله کرد و به‌زور خودش رو از توی تخت بیرون کشید و بدن برهنه‌ش رو با ملافه پوشوند.در رو رو با یه اخمِ خسته باز کرد. "زی،ساعت تازه هفتِ صبحه.خبرا نمیتونن صبرکنن؟و خواهشا بهم نگو بوبر‌."

"متاسفم بیب." زین گفت،هرچند که اصلا متاسف نبود. "به‌هرحال‌ میتونی وقتی خبرا رو بهت میگم دراز بکشی‌."

"خداروشکر." لویی گفت و هردوتاشون روی تخت بزرگ لویی که با ملافه‌های ابریشم پوشونده شده بود نشستن.

"درواقع دوتا خبر برات دارم." زین گفت. "اولیش اینه که گود مورنینگ امریکا رو از دست ندادی و ما امشب میریم نیویورک."

"فاک یس!چه راه خوبی رو برای شروع کردن خبرا انتخاب کردی زین! " لویی گفت و زین رو پایین کشید تا بتونه گونه‌ش رو ببوسه.

"خیله‌خب.بکش کنار." زین گفت و لویی رو از صورتش دور کرد."خبر بعدی چیزیه که نمیخوام بگمش،چون واقعا هدف جدید زندگیت رو تایید نمیکنم."

لویی با شنیدن این حرف ذوق کرد و مثل همون شیطان کوچولویی که واقعا هست نیشخند زد. "اوه واقعا؟‌احتمالا این خبرت ربطی به دوست‌پسرِ سکسیِ رقیبِ من نداره؟"

"متاسفانه،چرا.داره." زین اخم کرد. از اون جایی که اون یه دوست خوب بود،نمیتونست اطلاعاتی که فهمیده بود رو به لویی نگه،اما باز هم اون قسمت از وجودش که توی شغلش  حرفه‌ای بود نمیخواست به لویی چیزی بگه. "خب.تو ازم خواستی که بفهمم هری با کی دوسته و...کاشف به عمل اومد که با یکی کراش‌های قدیمیت رفیقه."

"اوه عالیه!" لویی دست‌هاش رو بهم زد و به زین نزدیکتر شد."کدومشون؟"

"متی." زین گفت.

لبخند لویی از این بزرگتر نمیشد. "فاک آره!" رابطهٔ متی هیلی و لویی مربوط به خیلی‌وقت‌ها پیش بود،حتی قبل از اینکه لویی بیخیال ستاره بودنش توی نوجوونی بشه و کام‌اوت کنه.متی یکی از دوست‌های با منفعت لویی هم بود،با اینکه استریت بود.وقتی که لویی شروع به قرار گذاشتن با...کسی که نباید اسمش رو برد...کرد،رابطه‌ش با متی کمرنگ‌تر شد.اما وقتی که خبر بهم زدن‌شون توی رسانه‌ها پخش شد،متی به لویی زنگ زد تا مطمئن بشه حالش خوبه.متی بهترین شخص بود که لویی از طریقش میتونست با هری آشنا بشه. "متی هفته‌هاست که داره سعی میکنه باهام تماس بگیره!"

"من واقعا خوشحالم این نقشه‌ت برای انتقام که از لحاظ اخلاقی کاملا اشتباه و شیطانیه داره خوب پیش میره." زین گفت. "فقط...دوباره با متی نخواب.حس میکنم زیاده‌روی میشه."

•Amazing Sin• [L.S] Where stories live. Discover now