•seven•

2.3K 428 155
                                    

هری توی هواپیما و درحالی که توی راه اورلاندو بود یک آهنگ دیگه رو کامل کرد. این یکی نسبت به آهنگ آخری شادتر بود و دربارهٔ زندگی‌ای که توش گیر کرده بود امیدوارانه‌تر بود. ولی هنوز هم ارزش یه سینگل شدن رو نداشت.

و این سفر... هری خیلی مشتاقش نبود، اما خیلی هم بخاطرش عصبانی نبود. البته تا وقتی که هواپیما فرود نیومده بود و تیلور و تیمش رو ندیده بود هم، خیلی دربارهٔ رفتن به اورلاندو هیجان‌زده نبود. خیلی‌وقت از آخرین‌باری که اون و تیلور همدیگه رو شخصا دیده بودن و با هم بودن، گذشته بود، و تیلور واقعا خوشگل به‌نظر می‌اومد. لبخند روشن و دست تکون دادن هیجان‌زدهٔ تیلور باعث شد هری لبخند بزنه و خیلی ناگهانی به‌یاد بیاره که چرا با رابطهٔ PR موافقت کرده.

یه‌چیزی دربارهٔ تیلور، البته وقتی که توی مودش بود، همیشه خوشایند بود. جدا از همه چیزهای دیگه، تیلور واقعا هری رو دوست داشت و میخواست هردوتاشون خوشحال باشن. هری دوباره به‌یاد آورد که چرا رابطه‌شون واقعی شد، و بخاطر اینکه سعی کرده بود بین‌ خودشون فاصله بندازه احساس گناه بهش دست داد.

"هی بیب." هری گفت همونطور که به‌عنوان سلام تیلور رو بوسید و دستش رو دور شونه‌ش انداخت.

"سلام هز." تیلور گفت و هری رو دوباره بوسید و عینک‌آفتابیش رو دوباره روی چشمش گذاشت. "پروازت چطور بود؟"

"خیلی بد نبود." هری گفت و گروه کوچیک تیلور رو برای بیرون رفتن از مکان خروج شخصی دنبال کرد. "خیلی طولانی بود، اما اینکه چیز جدیدی نیست. ولی خیلی خسته‌م."

"امشب میتونیم توی هتل بمونیم تا تو خستگی پروازت رفع بشه. نمیخوام فردا موقع اجرام خوابت ببره." تیلور با یه نیشخند دوست‌داشتنی گفت. "به یکی گفتم چمدونت رو تحویل بگیره، پس میتونیم مستقیم بریم هتل."

"عالیه، ولی قول نمیدم خوابم نبره."

"اشکالی نداره، به‌هرحال یکی هست سرمون رو گرم کنه." تیلور با لبخند گفت.

"اوه واقعا؟" هری پرسید. "کی؟"

"فقط دوست عزیزمون، اِد."

"فاک آره! خیلی‌وقته ندیدمش."

"میدونم، جدیدا یه‌جورایی گوشه‌گیر شده." تیلور گفت و چشم‌هاش رو چرخوند. "باید آهنگی که تموم کردی رو برامون بخونی!"

"آره، حتما." هری سرش رو به نشونهٔ مثبت تکون داد. "من، آاامم، یکی دیگه رو توی هواپیما کامل کردم."

چشم‌های تیلور بخاطر این حرف برق زدن، چون فکر میکرد آهنگی که جدیدا نوشته شده دربارهٔ اونه. چرا نباید باشه، وقتی که هری برای ملاقات اون اومده؟ "این عالیه! خیلی خوشحالم که دوباره میتونی بنویسی.‌ دارم با خودم فکر میکنم چی باعث شده که ذهن نویسنده‌ت دوباره کار کنه، چون واقعا برات مثل یه معجزه عمل کرده."

•Amazing Sin• [L.S] Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin