•prologue•

5.7K 557 346
                                    


"نمیتونی اینکارو بکنی لویی؛اون ما رو میکشه.بعدش برای تور زنده‌مون میکنه...بعد دوباره ما رو میکشه." نایل گفت و بعد گیتارش صوتیش رو که به صورت اعجاب‌انگیز قدیمی و داغون بود رو چرخوند.نایل حتی از این یکی گیتار استفاده نمیکرد؛ولی جریان این بود که اون هر پنج‌تا گیتارش رو توی‌ هر اجرا با خودش میبرد.

لویی تاملینسون مثل همیشه روی صندلی پشت میز میکاپ نشسته بود و دوست آرتیست و قابل اعتمادش، سوتن، صورتش رو آرایش میکرد.و مثل همیشه،چهارمین هفته‌‌ای بود که لویی بخاطر آلبوم و سینگل جدیدش «For Your Entertainment » جایگاه نامبر وان توی صدتای برتر بیلبورد رو داشت.امشب لویی برای اولین بار این آهنگ رو به صورت زنده توی آمریکن موزیک آواردز اجرا میکرد. "بیخیال نایل،اینقدر دراما کویین نباش.داراما کویین بودن کار منه. "

"اگه به زین بگی که میخوای منو روی استیج ببوسی،چون 'دلت میخواد'، میکشتت." نایل دوباره گفت.چندبار انگشت‌هاش رو روی تارهای گیتار کشید و از بالای شونه‌ش به خواننده نگاه کرد. "فقط دارم واقع بینانه حرف میزنم."

"آه." لویی ناله کرد و رو به سوتن پلک زد. "تو فکر نمیکنی این ایدهٔ خوبیه؟"

"اوه هانی،تو که میدونی من عاشق اجراهای پر زرق و برقتم." میکاپ آرتیست گفت و رژلب مشکی رنگ رو روی لب‌های ‌لویی کشید. " مگه چی برای از دست دادن داری؟ به‌هرحال‌ تو که دارلینگِ رسانه‌ها نیستی."

این حقیقت داشت.از وقتی که لویی دوسال پیش کام‌اوت کرده بود، تبدیل شده بود به کسی که توی رسانه‌ها دیوونه نشون داده میشه تا دارلینگ.بعد از یه نوجوانیه کاملا کنترل شده،لویی میخواست آزاد و بی بندوبار بشه،و اینکار رو با وارد شدن به دنیای ال‌جی‌بی‌تی انجام داد.اون شروع کرد به آرایش غلیظ کردن،لباس‌های نازک پوشیدن،آهنگ‌های سکسی بیشتری نوشتن،و انجام دادن هرکاری که صدوهشتاد درجه با خودِ قدیمیش فرق داشته باشه.اون یه راک استار گِلَم [glam] و فلمبوینت بود،و شما یا عاشقش میشدین یا ازش تنفر پیدا میکردین. ولی‌ مهم این بود که لویی،بیشتر اوقات،عاشق خودش بود.

"دقیقا!" لویی با سوتن موافقت کرد،کسی که پشت صندلیِ لویی وایستاد تا موهاش رو مرتب کنه. "تا حالا که زین خیلی‌خوب از پس جمع و جور کردن رفتارای ناجور من بر اومده،پس_"

حرف لویی توسط زین مالیک،بهترین دوست و منیجر لویی توی دوسال گذشته که تازه وارد اتاق شده بود قطع شد.زین خیلی زود متوجهٔ قیافهٔ عجیبی که سه نفرِ توی اتاق داشتن شد،و خیلی زود هم به این قیافه‌ها بدبین شد. "کار سندی،جان و جاش با استیج تموم شد و پونزدهٔ دقیقهٔ  دیگه اجرا شروع میشه.سوتن،وقتی کارت با نایل تموم شد میتونی بری سراغ اونا."

"حتما،رئیس." اون مرد گفت.وقتی که کار موهای لویی تموم شد به شونه‌ش ضربه زد و بعد به نایل اشاره کرد تا بیاد و روی صندلی بشینه.

•Amazing Sin• [L.S] Where stories live. Discover now