32

13.7K 1.6K 3.5K
                                    

سلام بر بادکنک ها😎

لری نوشتم که نگو 🙄💦

بابت پارت قبل خیلی از دستتون عصبانی‌ام😡
حتی اگه زیام دوس ندارید میتونید ووت بدید دیگه😐

پارت قبل که ۹۷۰۰ کلمه بود در اصل دوتا مارت بود ولی چون نیدونستم زیامو به نسبت لری دوس ندارید یه جا گذاشتم که حوصلتون سر نره😶🙄

ولی ووتاش کم بود😐 برید ووت بدید ترکیده ها🎈🙄


من هی می خوام پارتا رو کوتاه کنم نمیشه😂😂
۸۱۰۳ کلمست


دیگه سفارش نکنم دیگه ووت و کامنت بزارید🙄🤗

اوکی لتس گو😎💦

___________________________________


.
.
.
.
.
.
.
.
.

د.ا.د لویی

با کلافگی نفسم رو بیرون دادم و سعی کردم جا به جا شم، ولی سنگینی ای که روی بدنم حس کردم، باعث شد با گیجی و خواب آلودگی، چشمامو باز کنم.

با دیدن اون حجم سنگین، چشمامو چرخوندم و زیرلب به هری فحش دادم؛ نکنه عادت داره موقع خواب به بقیه بچسبه..؟

به پهلو خوابیده بود، دستش رو، روی قفسه ی سینم گذاشته بود و یکی از پاهاش روی شکمم بود..!

حاضرم قسم بخورم وقتی خوابیدیم خیلی از هم فاصله داشتیم و حالا...اون تقریبا رو منه..!

آروم سرم رو چرخوندم و تا بتونم صورتش رو ببینم؛ چشماش بسته بود و بین لباش فاصله افتاده بود و هر از گاهی مثل بچه‌های کوچیک لباشو تکون می داد و از خودش سر و صدا درست میکرد..!

با دیدن صورت غرق در خوابش و مژه های بورش که روی صورتش ، سایه انداخته بود، چشمامو چرخوندم و زیر لب غر زدم...اون خیلی زشته!

هیچ چیز قشنگی تو هری وجود نداره...
همه چیه‌ی این آدم زشته...!

  مخصوصا موهای بلند و قهوه‌ایش که روی شونه‌هاش میریزه و عادت داره، اونا رو تو صورتش پخش کنه ...

چشم های سبزش که برق میزنه و وقتی عصبانی میشه، تیره تر میشه...

  لبهای قرمز و برجستش و پوزخندهایی که به لبش دوخته شده...

لهجه ی فرانسویش، صدای بم و گرفتش و از همه مهمتر...

  اون چال گونه ی خیلی زشت و لعنتیش که با هر بار نیشخند زدن، بهم نشونش میده...!

خیلی خب....عالی شد....لعنت بهت لویی...!

نباید اینو به زبون بیارم...حتی نباید به این فکر کنم، ولی....
ولی اون قشنگه... اون یه هیولای قشنگه..!

CONQUEREDWhere stories live. Discover now