حمام گداخته

Start from the beginning
                                    

رفتم رو سکو و پرده حمام رو کشیدم رو کنار. اما صحنه فاجعه باری که دیدم باعث شد یک جیغ بلند از ته ته گلوم بکشم!
هری بدون هیچ لباسی توی آب شفاف و زلال وان فلزی حموم لم داده بود . توی دستش یک جام نوشیدنی سبز نگه داشته و با ابروانی که از تعجب بالا رفته بودن من رو نگاه می کرد. به طرز تاسف باری به یاد این افتادم که خودم هم هیچ لباسی ندارم! طوری پرده رو کشیدم که طنابش از میخ کنده شد و کلا افتاد! ، اولین پارچه ای که به دستم رسید رو برداشتم و پیچیدم دورم .

در حال دویدن ضربات محکمی به کف زمین وارد می کردم و صحنه دیوار ها و شیر الات طلایی توی دیدم در حال چرخش و فرار بودن.

سراسیمه خم شدم لباس و دامنم رو بردارم که هری شونم رو با دستای قویش چنگ زد و چسبوندم به دیوار . ایندفعه دیگه از کنترل خارج شدم و پشت سر هم و با وحشت جیغ می کشیدم . هری ولم کرد و با دستاش گوشاش رو پوشوند . اما وقتی دید من از فریاد زدن دست بر نمیدارم شمشیرش رو از لای لباس هاش بیرون کشید و گذاشت روی گردنم.

_"الیزابت قسم میخورم اگه خفه نشی گردنت رو می برم . خفه شو . فقط خفه شو!"
هری از من بلند تر داد زد و با مشتش به دیوار کنار سرم ضربه محکمی وارد کرد که باعث شد با زانوهام روی زمین بیافتم.

_"قربان؟ اوضاع اونجا مرتبه؟"

صدای نگهبان رو شنیدم که با صدای گوش خراشش هری رو صدا می زد . با انگشتام اون پارچه قرمز رو دور تنم محکم تر کردم و کاملا توی پاهام فرو رفته بودم . هری شمشیرش رو پایین آورد و رفت تا در رو باز کنه.

_"میک تو یک عوضی مضخرفی! داری از من می پرسی اوضاع مرتبه یا نه؟! چطور به این دختره اجازه دادی وارد خلوت من بشه و ارامشم رو بهم بریزه؟ دلت میخواد بمیری؟!"
هری سرش رو از در برده بود بیرون در حالی که روی پایین تنش حوله پیچیده بود . موهای قهوه ای فرش به سرش چسبیده و تیره شده بودن و نور مشعل ها که به بدنش میخورد بازتاب درخشانی تولید می کرد.

_"قربان من فقط چند لحظه رفته بودم تو اشپزخونه تا براتون نوشیدنی بیارم . اون دختر حتما از نبود من سوءاستفاده کرده . نگران نباشین . چنان ادبش میکنم که دیگه فکر غلط اضافه کردن به سرش نزنه."

_"لازم نکرده به فکر ادب کردن الیزابت باشی . خود تو رو من باید ادب بکنم! فعلا اگه آسمونم به زمین افتاد همین جا وایسا ، اون نوشیدنی مسخره رو هم بکن توی حلق خودت."

هری در حمام رو محکم کوبید و قفلش رو انداخت . از فکر اینکه با این وضع با هری تنها هستم به خود لرزیدم و آب دهانم رو قورت دادم. صدای برخورد پاهای خیس هری روی زمین که بهم نزدیک تر می شد باعث میشد خودم هر لحطه در بغلم جمع تر کنم. وقتی اون کاملا جلوم وایساد و متوقف شد حتی سعی می کردم نگاهم رو از انگشتای پاهاش منحرف کنم. چند لحظه در سکوتی که ارامشی بهم نمیداد سپری شد و در این مدت من فقط به این فکر بودم که چطور خودم رو خلاص کنم.

Loveland (COMPLETED)Where stories live. Discover now