از آغاز تا کنون

2.1K 228 14
                                    

داستان از نگاه لیام :

عالیجناب هری گفت اون دختر مغرور تو قصرش زندگی کنه! بنظر من دختره یک خطر بزرگه! یک طوری نگاه میکنه انگار زندگی همه ما بستگی به دستور اون داره. هیچ وقت یک مار زخمی رو به خونت راه نده ، این یک ضرب المثل قدیمی و کاملا هوشمندانس.

همه فکر میکنن من آدم شکاک و بدبینی هستم ، ولی اینطور نیست . در واقع من آدم محطاطیم و سعی می کنم همه امور رو با کمترین درصد اشتباه انجام بدم.
به همین دلیله که من وزیر جنگم ، چون تاکتیک ها رو بخوبی از حفظم و راه های شکست را می بندم و همینطور مورد اعتمادم و از درز اطلاعات جلوگیری می کنم.

زین ، نایل و من همه از فرزندان مقامات قدیمی کشور وینتر هستیم و از کودکی با هری دوست بودیم تا الان ، مقام الان ما از سال ها پیش معین شده.

شاهزاده نوجوان یک روز همه ما جمع کرد . اون زمان همه ما 16 ساله بودیم . مثل روز روشن بود که یک روز اون پادشاه این مملکت بزرگ میشه. اون من به عنوان وزیر جنگ خودش منصوب کرد به دلایلی که گفتم . عالیجناب خیلی باهوش بودند ، و به همه ما مقام هایی داد که واقعا لیاقتش رو داشتیم .

هری زین رو به عنوان فرمانده ارتش منصوب کرد . زین خشن ، استوار و شجاعه ، اون به پیشواز مرگ میره ، شروع جنگ برای اون مثل رفتن به یک مهمانی بزرگه .
اما زین درایت و حیله گری نداره و زود گول میخوره ، فقط بلده خوب شمشیرزنی کنه. برای همین اون زیر دست منه.

عالیجناب هری نایل رو هم به عنوان وزیر مالیات اقتصاد آینده وینتر منصوب کرده بودند . نایل به ظاهر یک آدم بیخیال و شاد و احمق بنظر میاد ، اما وقتی کار به حساب و کتاب میرسه باید ببینیش که چطور مو رو از ماست میکشه بیرون . نایل توی دنیا مناسب ترین فرد برای امور اقتصادیه .
ولی امکان نداره که یک روز ثروتمند بشه چون اون هر چی حقوق می گیره تا شبش همرو خرج شراب خوری ، خوردن غذا های جورواجور و لاس زدن با هرزه ها می کنه. درسته که خوش گذرونه و بیخیال اما مورد اعتماده. به هر حال.

ما هممون تو اون روز با خودمون عهد بستیم که تا آخرین قطره خونمون از کشور وینتر حفاظت کنیم و تبدیلش کنیم به قدرتمندترین کشور.

بعد از مرگ دیوید ، نزدیکان خانواده پادشاهی به شاهزاده جوان شک داشتند که بتونه با سن کم یک رهبر قدرتمند و بی رحم برای وینتر پهناور باشه. برای حل این مشکل چند تا مشاوران پیشین پادشاه فقید بهش پیشنهاد دادند که به اسپرینگ که یکی از ثروتمندترین کشورهاست حمله کنه و غنیمت های زیادی رو به همراه خودش بیاره . اینطوری شایستگی و لیاقت "هری" پادشاه جدید به همه مقامات و مردم وینتر و دیگر کشور ها هم اثبات میشه .

یک روز عالیجناب من و نایل و زین رو گرد هم آورد و از ما خواست خودمون و قسمتی از ارتش کشور وینتر رو برای حمله به اسپرینگ آماده کنیم . من نقشه رو ریختم و بخشی از حملات رو به زین و دیگر زیردستانم سپردم ، نایل هم مسوول تدارکات و سر و سامان دادن به کارهای مادی حمله بود.

یکی از پیشنهادات هوشمندانه من چند بخش کردن ارتش بود . برای اینکه تا حد امکان نزاریم کسی ثروت اون کشور رو مخفیانه خارج کنه . افراد من در اقصی نقاط نزدیک به اسپرینگ چند نفر رو در حال فرار دستگیر کردند که یکی از اون ها "پرنسس الیزابت"بود.

ما به اسپرینگ حمله کردیم و افرادی که قصد دفاع یا حمله داشتند رو کشتیم و باقی رو به بردگی گرفتیم .
بیش از اونچه که انتظارش رو داشتیم اسپرینگ دارای ذخایر کشاورزی و دامداری و طلا و جواهرات بود.
ما با پیروزی و افتخار کامل به وینتر بر می گردیم و دهان بدگویان رو پر از خاک می کنیم.....

Loveland (COMPLETED)Where stories live. Discover now