20

341 35 17
                                    

ب-هی انقدر موقع درس دادن بهم زل نزن
بردلی بعداز اینکه کلاس خالی شد به تنها کسی که اونجا بود گفت یعنی تانیا
ت-من فقط به درس توجه کردم استاد
تانیا با لحنی حق به جانب که سعی میکرد جلوی خندشو بگیره جواب داد
ب-که اینطور خانم کارتر
ت-بله آقای جیمز
تانیا با همون لحن شیطنت آمیز برد جوابشو داد بردلی نیشخند زد و رفت کنار تانیا نشست
ب-ببینیم
ت-میبینیم
برد نگاه خبیثانه ای به تانیا انداخت که مثلا روتو کم میکنم و بعد خم شد بوسه محکمی رو لبای دختر گذاشت تانی عقب کشید و اعتراض کرد
ت-هی منو تو مدرسه نبوس
ب-من با شما چیکار دارم خانم کارتر من دارم دوست دختر خودمو میبوسم

برد با نیشخند جواب داد و دوباره لباشو رو لبای تانیا گذاشت و این دفعه جواب گرفت
.
.
.
ب-حال زین چطوره ؟
برد همونطور که حواسش به رانندگی بود پرسید و به وضوح دید که حالت صورت دختر عوض شد
ت-فعلا بردنش خونه ولی استراحت مطلقه تا یه قلب برای پیوند پیدا بشه

برد دستشو دراز کرد و دست تانیا رو گرفت و بوسه ای به دستش زد
ب-هی اون خوب میشه باشه؟من قول میدم که خوب بشه
تانی لبخندی زد و سر تکون داد
.
.
.
توم-خیلی خب جات خوبه ؟
ز-اوهوم
توم-هییی حرف بزن
توماس اعتراض کرد و زین خندش گرفت
ز-ببخشید آره خوبه مرسی
توم-باید بعد عمل پیوندت دنبال کار خوانندگی رو بگیری صدات خیلی خوبه

توماس در حالیکه رو صندلی کنار تخت میشست گفت
ز-اگه به عمل برسم
زین با لبخند گفت لبخندی که بغضش رو پوشوند توماس هم بغض کرد اما برعکس زین تلاشی برای پوشوندنش نکرد زین وقتی چشمای پر از اشک توماس رو دید دستاشو باز کرد و اونو تو آغوش خودش جا داد
برای توماس، زین حکم برادر داشت حتی نزدیکتر از خواهر و برادر واقعی خودش...

یک هفته بعد از اون روز دادگاهی تشکیل داده شد و پرونده تجاوز به زویی بسته شد و متهم به حبس ابد محکوم شد و از اونجایی که زین به خاطر بیماریش اجازه ورود به جلسه رو نداشت تریشا بعداز دادگاه بهش زنگ زد و این خبر رو بهش داد و اون موقع بود که روی لبهای زین لبخندی اومد واقعی تر از هر وقت دیگه ای...
                                        ***********************
وایییییییی کامنتاتون عالیییییی بود
میدونم میخواید منو بکشید شرمنده شرمنده ولی واقعا نمیدونستم این چند قسمت آخر رو باید چه جوری بنویسم
عشقا این قسمت هم با کامنتای خوشگلتون بترکونید لطفاااااا
عاشقتونممممممممم
و در حال حاضر دارم از درد عصب کشی دندون میمیرم :" ((((((

Dark heartWhere stories live. Discover now