2

657 50 15
                                    

تقریبا یک هفته ای از اومدن تانیا میگذره اون تو این مدت به خیلی کارا فکر کرده ولی از اونجایی که هیچ شناختی از زین نداره به نتیجه ای نرسیده پس تصمیم گرفت صبرکنه و از طرفی تو این مدت خیلی با جیک و رفقاش صمیمی شده تنها کاری که اونا همیشه میکنن اذیت کردن شاگرداییه که باهاشون موافق نیستن که البته تعدادشون خیلی کمه (نمونشون زین) و به نظر تانیا زیر پایی گرفتن برا دخترا ,حبس کردن کسی که کلستروفوبی (ترس از فضای بسته)داره توی دستشویی و مسخره کردن کسی با استفاده از نقطه ضعفش خیلی باحاله ...

همه سرکلاس تاریخ منتظر استاد بودن و تا اونجایی که تانیا از حرفای جیک فهمیده بود استاد یه پیرزن چاق و بیریخته....بعداز سپری شدن چند دقیقه دیگه در کلاس باز شد و پسری بور و تقریبا سی و چند ساله وارد کلاس شد سمت میز استاد رفت وسایلش رو روی میز گذاشت و به طرف شاگردا برگشت و گفت: سلام من بردلی جیمز هستم استاد جدیدتون خانم هادسون بازنشسته شدن و از این به بعد من استاد تاریخم
و بعد شروع کرد به حضور و غیاب وقتی به اسم تانیا رسید اون بلند شد و قبل از اینکه بردلی اسم بعدی رو بخونه پرسید :استاد چند سالتونه ؟
برد اخم کوچیکی کرد و در جواب گفت:32
-دوست دختر دارید؟
تانیا با پرویی پرسید و بچه های کلاس خنده ی ریزی کردن به جز زین و چند نفر دیگه... اخم برد پررنگتر شد اون از این سوال جانخورد چون براش عادت شده بود پس با جدیت و اخم در جواب تانیا گفت: فکر نمیکنم این قضیه به شما ربطی داشته باشه خانم کارنر بهتر نیست به جای دخالت تو زندگی خصوصی دیگران به درستون برسید ؟

لبخند از لب همه پرید و تانیا با عصبانیت تمام سرجاش نشست این یکم براش سنگین بود هیچکس تا حالا اینجوری با اون حرف نزده بود بعداز خوندن چند نفر دیگه برد به اسم زین رسید و زین طبق معمول دستشو برد بالا ولی در عوض استاد پرسید:تو انگلیسی نیستی درسته؟
زین مشغول نوشتن جواب استاد بود ولی این قضیه چیزی نبود که بردلی ازش باخبر باشه و همین دلیل عصبانیت اون شد چون اون حس کرده بود زین بهش بی احترامی کرده و گفت: مگه باتو نیستم؟
تانیا حس کرد که الان میتونه یکم زینو اذیت کنه پس گفت: استاد شاید زبونشو خورده یا شایدم لاله یا شایدم حرف زدن بلدنیس....
تانیا با نگاه خشمناکی که از استاد دریافت کرد تصمیم گرفت حرفشو ادامه نده بردلی به سمت زین برگشت و بازهم زین در سکوت نوشت استاد عصبی تر شد ولی نرسید چیزی بگه چون پسر بوری که از ردیف سوم خارج شد و داشت به سمتش میرفت حواسشو پرت کرد توماس به استادش نزدیک شد و در گوشش گفت:اون حرف نمیزنه و الانم داره جواب سوالتونو مینوسه از دستش عصبی نشید زین پسر خوبیه
بردلی با تعجب به توماس نگاه کرد که درحال برگشتن به نیمکتش بود و طولی نکشید که کاغذی کوچیک از دستای زین دریافت کرد اون همه چیز رو درباره اصلیتش اسمش و معنی اسمش گفته بود و
در آخر از استادش معذرت خواهی کرده بود که جوابشو نداده ...
کلاس تموم شد و همه از کلاس خارج شدن آخرین نفر زین بود بردلی قبل از اینکه اون از کلاس خارج بشه صداش کرد زین با نگاهی منتظر نگاهش کرد تا برد بقیه حرفشو بزنه :راستش زین من معذرت میخوام من نمیدونستم من باعث شدم اون دختره تانیا بهت تیکه بندازه من واقعا معذرت میخوام.
زین دربرابر نگاه شرمنده ی استاد جوان لبخند خیلی کمرنگی زد و روی ورقی نوشت: شما چیزی از این ماجرا نمیدونستید اشکالی نداره و در مورد تانیا هم نگران نباشید من به رفتارهای امثال اون عادت کرد کردم.

زین دستی به نشونه خدافظی برای بردلی تکون داد و رفت و استاد با خوندن نوشته روی کاغذ نمیدونست باید خوشحال باشه یا ناراحت اون خوشحال بود که زین ازش ناراحت نیس ولی رفتار امثال مثل تانیا مسخره و ناراحت کننده به نظر میومد
تانیا بعداز گذروندن وقت استراحت به سمت کلاسش راه افتاد اما قبل از اینکه وارد کلاس بشه دستی دور بازوش پیچید و متوقفش کرد تانیا به پشتش برگشت و با تعجبی که به خاطر حرکت پسر بود گفت: توماس؟

به نظرتون توماس چی میخواد؟
عکس بالا بردلی جیمز هست (کینگ آرتور خودمونه ¤-¤)
نظر یادتون نرههه مرسیییییی :-*

Dark heartWhere stories live. Discover now