The Wounds

162 38 28
                                    

اون پیشنهاد در ابتدا مثل یه شوخی خنده دار به نظر می‌رسید. ولی زمانی اوضاع ترسناک شد که سان فهمید هیچ کدوم از اون حرفا شوخی نیست.

هردونفرشون به جدی ترین شکل ممکن درباره اون پیشنهاد جهنمی صحبت می‌کردن و با هیجان برنامه می‌ریختن و این فقط سان بود که با چشمای گرد شده گوشه استراحتگاه نشسته بود و مکالمه روبروش رو نگاه می‌کرد.

وقتی صبح روز گذشته جیوونگ بدون مقدمه ایده چشمه آب گرم رو مطرح کرد، سان مطمئن بود که با مخالفت شاهزاه روبرو می‌شه. همینطور هم شد. ولی حتی روحش خبر نداشت که شاهزاده ممکنه روز بعد از خواب بیدار بشه و کاملا ناگهانی به نتیجه برسه که رفتن به چشمه آب گرم می‌تونه ایده معرکه ای باشه. سان همون اول فکر کرد که شاهزاده فقط قصد داره با این کار سان رو دست بندازه تا کمی فضا رو عوض کنه ولی وقتی ندیمه جیهیو احضار شد تا مقدمات سفر کوتاهشون رو حاضر کنه، تونست ترس و ناباوری رو هم توی چشمای اون زن بیچاره ببینه.

سان فکر می‌کرد می‌تونه با یه مکالمه جدی شاهزاده رو از این کار منصرف کنه. بهونه هایی مثل کارهای عقب افتاده، ملاقات های مردمی و وظیفه ولیعهدی که به گردن داشتن هم در مقابل دلیل تراشی های ماهرانه شاهزاده بی فایده بود. سان مجبور بود ورق آخرش رو رو کنه و برخلاف خواسته ش به آتش سوزی اشاره کنه. این حمله تهاجمی ابتدا با نگاه سرد شاهزاده پاسخ داده شد و در نهایت با جمله " من و جیوونگ تصمیممون رو گرفتیم و اگر تمایلی نداری می‌تونی داخل قصر بمونی" به پایان رسید؛ ضربه آخر برای اینکه کاملا سان رو سر جاش بشونه. این یعنی اون فقط محافظ بود. نمی‌تونست لطمه دیدن جزئی احساساتش رو نادیده بگیره. بعد از اون روز داخل آلاچیق انتظار داشت چیزی در مورد خودش و شاهزاده متفاوت بشه. ولی هنوز اون تفاوت رو ندیده بود.

این اولین بار بود که سان نمی‌تونست جلوی چیزی رو بگیره. نفوذ کیم جیوونگ خرابکار به قدری بالا بود که سان نتونه کاری انجام بده. با اینکه سان نزدیکی فیزیکی بیشتری به شاهزاده داشت، ولی اینو خوب میدونست که اگر کسی بتونه از کارای پسر دوم امپراطور سر دربیاره اون قطعا جیوونگه. ملاقات های جیوونگ با شاهزاده پشت درهای بسته اتفاق می افتاد و اغلب سان یا اجازه حضور نداشت و یا پی کار دیگه ای فرستاده می‌شد. طومار های بی انتهایی که توسط جیوونگ به شاهزاده تحویل داده می‌شد، اغلب توی محفظه کنار میز سوزونده می‌شدن و یا توی قفسه ها جای می‌گرفتن. جیوونگ چیزی داشت که اونو از سان متمایز می‌کرد. برتری که سان ازش بی بهره بود: توانایی خوندن و نوشتن.

با اینکه سان محافظ ورزیده و خوش قیافه ای بود ولی خوندن و نوشتن رو به صورت کامل یاد نگرفته بود. به عنوان تنها پسر آهنگر روستای کوچکشون تونست کلمات مهم رو به شکل به یاد بسپاره ولی اینکه روزی تصمیم به خوندن یا نوشتن چیزی داشته باشه هرگز به نظرش مهم جلوه نمی‌کرد. دائما به این فکر می‌کرد که برای جنگ و حفاظت ساخته شده. و حالا تک تک سلول های مغزش تمام روزهای کودکیش رو برای یاد نگرفتن این دو مهارت به باد سرزنش می‌گرفتن.

Blue Orchid Where stories live. Discover now