( 90 )

3.2K 558 852
                                    


Ciao همگی
( سلام به ایتالیایی🌚)

خلاصه ی پارت قبل : بعد از کلی کولی بازی های کوک رفتند دکتر ، جونگکوک‌شی حامله تشریف دارند 🤰🏻








~ third person pov ~






به پسر که بدون حرف به بیرون از شیشه ی ماشین خیره شده بود نگاه کرد و آروم دستش رو با دست آزادش گرفت و بوسه ی نرمی روش گذاشت و با مهربونی اسم پسرک رو صدا

با ندیدن ریکشنی از جفتش ، این دفعه بلند تر اسمش رو صدا زد که پسر کوچیک تر تکون ریزی خورد و آروم جواب داد : بله ؟

تهیونگ لبخند کوچیکی به جفتش زد و بعد از اینکه دوباره دست پسر رو بوسید ، پشت چراغ قرمز ایستاد و گفت : انقدر خودت رو اذیت نکن
باهم درستش می کنیم خب ؟

جونگکوک با عصبانیت دست لرزونش رو از دست های گرم جفتش بیرون کشید و گفت : چی رو درست می کنیم ته ؟ تو حاضر میشی برم سقطش کنم ؟

با اخمی که آلفا کرد ، تک خنده ای از روی حرص کرد و ادامه داد : دیدی ؟ حاضر نیستی حتی بهش فکر کنی
پس انقدر نگو درست میشه درست میشه
هیچ چیزی قرار نیست درست بشه

مرد بزرگ تر نفس عمیقی کشید و با سبز شدن چراغ پاش رو روی گاز گذاشت و شروع به حرکت کردند

پسر امگا با اشک هایی که بدون اجازش روی صورتش می‌ریختند ، هِقی زد و داد زد : تو گفتی بدون اجازه ی من نمی زاری این اتفاق بیوفته
قول داده بودی به من لعنتی !

الفا آهی کشید و ماشین رو گوشه ای پارک کرد و سمت جفتش برگشت و با گرفتن دست های جونگکوک گفت : کوک
به مسیح قسم که منم نمی دونستم
دیدی که وقتی دیدم امادگیش رو نداری دیگه راجبش حرف نزدم 

پسر امگا بدون هیچ جوابی ، دست های لرزونش رو از توی دستای آلفاش بیرون کشید و سرش رو سمت شیشه برگردوند و به بیرون نگاه کرد و بدون هیچ صدایی به گریه کردنش ادامه داد

تهیونگ هم که می دونست امگاش نیاز داره خودش رو اروم بکنه ، آه بی صدایی کشید و دست پسر رو دوباره توی دستش گرفت و شروع به رانندگی کرد





با باز شدن در خونه توسط خانم پارک ، جونگکوک بدون توجه به سلام هایی که بهش میشد با قدم هایی که روی زمین می کوبید سمت پله ها رفت و بدون هیچ حرفی سمت اتاقش رفت و در رو با بیشترین صدایی که می تونست تولید کنه بهم کوبید

همه با تعجب به پسر امگا نگاه کردند که خانم پارک نگران پرسید : چیزی شده تهیونگ ؟

مرد آلفا نفس عمیقی کشید و روی مبل نشست و آروم گفت : میشه به من یک لیوان آب بدید لطفا ؟

خانم پارک سری برای مرد تکون داد و سمت آشپزخونه رفت و بعد از چند ثانیه با لیوان آبی برگشت و لیوان رو دست مرد داد

Stubborn Omega _ Vkook Where stories live. Discover now