زشته ، مستهجنه 😔خلاصه ی پارت 60 : یکم کل کل کردن ، تهیونگ از شیرینی کوک به سرش زد و جونگکوک رو کلی گاز گرفت ، کوک برای نوتلا گریه کرد ، کوک برای تهیونگ یه نقاشی خاص کشید ، کوک وارد هیت شد
~ third person pov ~
کوک : سلام آلفا
ته شوکه شده یه قدم عقب برداشت و با صدای آرومی گفت : تو ، تو گرگ جونگکوکی درسته ؟
امگا آروم نزدیک تهیونگ شد انگشتاش رو روی شونش کمی بالا پایین کرد و گفت : هوم
خوشحال نشدی آلفا ؟و سرش رو توی گردن پسر بزرگ تر برد و رایحش رو بو کرد
ته شوکه از رفتاری که هیچ وقت از جونگکوک ندیده بود سرفه ای کرد و گفت : نه فقط یکم شوکه شدم
پسر امگا هومی کشید و بعد اینکه بوسه ی آرومی روی فک پسر بزرگ تر گذاشت گفت : می تونم گرگت رو ببینم آلفا ؟
ته با یادآوری اینکه این دفعه قبل ملاقاتش با جین برای راتش کاهنده خورده بود و قرار نبود این ماه توی رات بره آهی کشید و سعی کرد بدون توجه به لپ های نامحسوس قرمز شدش ، که به خاطر بوسه ی پسر بود جواب پسر رو بده
ته : راستش ، این دفعه نه ولی حتما دفعه ی بعد دورتون رو باهم می گذرونید
ته با دیدن تکون خوردن سر گرگ جفتش و فاصله گرفتنش ازش ، همون طور که اجازه می داد پسر با چشماش براندازش کنه با صدای آرومی گفت : خب آم ، من چی باید صدات کنم ؟
امگا نگاه آخری به الفاش انداخت و گفت : هر جور دلت می خواد آلفا ، ولی ترجیح میدم امگام صدام کنی
ته با شنیدن حرف پسر ، آب دهنش پرید تو گلوش و با شدت زیادی شروع کرد سرفه کردن
امگا خنده ی بلندی کرد و همون طور که آروم به کمر پسر بزرگ تر می زد و گفت : انقدر جونگکوک اذیتت کرده با هر حرف من سرخ و سفید میشی ؟
ته دستش رو به معنای خوبم بالا آورد و همون طور که با نگاه عجیبی به رو به روش خیره شده بود گفت : من ، من حس می کنم دارم به جونگکوک خیانت می کنم تو کی ای ؟
امگا دوباره بلند خندید و همون طور که سمت در اتاق می رفت گفت : نمی خوای چیزی بدی بخوریم آلفا ؟
و از اتاق بیرون رفت و سمت آشپز خونه رفت
ته یه سیلی محکم به صورتش زد و خطاب به خودش گفت : به خودت بیا احمق
کوش اون ابهتت پسو آروم بعد اینکه کمی خودش رو جمع و جور کرد ، اون هم از اتاق بیرون رفت و سمت آشپز خونه رفت
بعد خوردن صبحانه ای که تهیونگ درست کرده بود ، امگا همون طور که به تهیونگ که داشت ظرف های روی میز رو جمع می کرد نگاه می کرد ، آروم از روی صندلی پاشد و سمت الفاش رفت و بعد اینکه خودش رو به پشت پسر بزرگ تر چسبوند و با صدای نسبتا خماری گفت : اصلا نمی تونم جونگکوک رو درک کنم که به همچین بدنی دست رد می زنه
YOU ARE READING
Stubborn Omega _ Vkook
Fanfictionجونگکوک ، کسی که فکر نمی کرد روزی انقدر کسی رو دوست داشته باشه که به خاطرش تمام کار هایی که ازشون متنفره رو انجام بده و تهیونگ ، آلفایی که از وجود مود رمانتیک و مهربونش خبر نداشت ، باورش نمیشد با پیدا کردن جفتش همچین رویی رو از خودش نشون بده مثل ا...