حس می کنم یکم زیادی دیگه فعال شدم (ب_ب)
خلاصه ی پارت قبل : رفتن پیش خانم پارک ، موتور سواری تهکوک ، تهیونگ به جای گوشی شارژر کوک رو گرفت
~ Third person pov ~
همون طور که جونگکوک تو بغل جفتش بود و داشت از نوازش های پسر روی کمرش لذت میبرد ، آه آروم کشید و خودش رو بیشتر به تن گرم آلفاش فشار داد
تهیونگ لبخندی به جفتش زد و بعد اینکه روی شونه ی جفتش رو بوسید ، گوشیش رو که در حال زنگ خوردن بود جواب داد
یونگی : سلام ته
چرا گوشی جونگکوک خاموش بود بهش زنگ زدم ؟جونگکوک با شنیدن صدای یونگی آهی کشید و با غم جواب داد : یون
کجایی ببینی ملت پیشرفته شدن به جای اینکه گوشی بگیرن شارژرشون رو میگیرن؟یونگی قهقهه ای زد و همون طور که برای جیمین که با کنجکاوی نگاهش می کرد سری به نشونه ی بعدا بهت میگم تکون داد گفت : غصه نخور کوک
دنیا دو روزهجونگکوک آهی کشید و بدون اینکه جوابی بده تکونی تو بغل جفتش خورد و سرش رو برگردوند و بدون حرف به نیمرخ تهیونگ زل زد و از نوازش هاش لذت برد
تهیونگ بوسه ی آرومی روی لب های جفتش گذاشت و خطاب به یونگی پشت خط گفت : چی شد زنگ زدی حالا ؟
یونگی با یادآوری هدفش از زنگ زدن سریع جواب داد : شب بیایین خونه ی ما
همه دعوتنتهیونگ خواست جواب بده که جونگکوک با شنیدن درخواست یونگی سریع سرش رو از روی شونه ی جفتش برداشت و گفت : اخجون مهمونی
حله یون سریع میاییم دونت ووری بیبی
بی هَپی لایف ایز اسمال لایک جیمین دِک
( Don't worry baby be happy life is small like jimin dick )*یادآوری : جونگکوک زبانش خوب نیست داره گنده گوزی می کنه
یونگی قهقهه ی بلندی به خاطر لهجه ی پسر کوچیک تر و حرفش زد و با خنده همون طور که سعی می کرد اجازه نده جیمین حرفاشون رو بشنوه ، جواب داد : منتظرتم بیبی
و بدون اینکه فرصتی بده تهیونگ حرفی بزنه سریع گوشی رو قطع کرد
تهیونگ با لبخند حرصی ای سرش رو سمت جونگکوک بگردوند و بدون حرف نگاهش کرد
جونگکوک با دیدن نگاه ترسناک جفتش آب دهنش رو بی صدا قورت داد و سریع دوباره سرش رو روی شونه ی تهیونگ گذاشت و آروم گفت : چقدر من تهیونگی رو دوست دارم اصلا به به
و زیر چشمی نگاهی به پسر بزرگ تر انداخت تا ببینه نگاه عصبانیش آروم شده یا نه که با دیدن تهیونگ که مستقیم با چشم های ترسناکش داره نگاش می کنه ، یک دفعه از ترس شروع کرد سکسکه کردن
YOU ARE READING
Stubborn Omega _ Vkook
Fanfictionجونگکوک ، کسی که فکر نمی کرد روزی انقدر کسی رو دوست داشته باشه که به خاطرش تمام کار هایی که ازشون متنفره رو انجام بده و تهیونگ ، آلفایی که از وجود مود رمانتیک و مهربونش خبر نداشت ، باورش نمیشد با پیدا کردن جفتش همچین رویی رو از خودش نشون بده مثل ا...