( 72 )

3.3K 550 360
                                    

حس می کنم یکم زیادی دیگه فعال شدم ⁦(⁠ب⁠_⁠ب⁠)⁩

خلاصه ی پارت قبل : رفتن پیش خانم پارک ، موتور سواری تهکوک ، تهیونگ به جای گوشی شارژر کوک رو گرفت




~ Third person pov ~




همون طور که جونگکوک تو بغل جفتش بود و داشت از نوازش های پسر روی کمرش لذت می‌برد ، آه آروم کشید و خودش رو بیشتر به تن گرم آلفاش فشار داد

تهیونگ لبخندی به جفتش زد و بعد اینکه روی شونه ی جفتش رو بوسید ، گوشیش رو که در حال زنگ خوردن بود جواب داد

یونگی : سلام ته
چرا گوشی جونگکوک خاموش بود بهش زنگ زدم ؟

جونگکوک با شنیدن صدای یونگی آهی کشید و با غم جواب داد : یون
کجایی ببینی ملت پیشرفته شدن به جای اینکه گوشی بگیرن شارژرشون رو میگیرن؟

یونگی قهقهه ای زد و همون طور که برای جیمین که با کنجکاوی نگاهش می کرد سری به نشونه ی بعدا بهت میگم تکون داد گفت : غصه نخور کوک
دنیا دو روزه

جونگکوک آهی کشید و بدون اینکه جوابی بده تکونی تو بغل جفتش خورد و سرش رو برگردوند و بدون حرف به نیمرخ تهیونگ زل زد و از نوازش هاش لذت برد

تهیونگ بوسه ی آرومی روی لب های جفتش گذاشت و خطاب به یونگی پشت خط گفت : چی شد زنگ زدی حالا ؟

یونگی با یادآوری هدفش از زنگ زدن سریع جواب داد : شب بیایین خونه ی ما
همه دعوتن

تهیونگ خواست جواب بده که جونگکوک با شنیدن درخواست یونگی سریع سرش رو از روی شونه ی جفتش برداشت و گفت : اخجون مهمونی
حله یون سریع میاییم دونت ووری بیبی
بی هَپی لایف ایز اسمال لایک جیمین دِک
( Don't worry baby be happy life is small like jimin dick )

*یادآوری : جونگکوک زبانش خوب نیست داره گنده گوزی می کنه


یونگی قهقهه ی بلندی به خاطر لهجه ی پسر کوچیک تر و حرفش زد و با خنده همون طور که سعی می کرد اجازه نده جیمین حرفاشون رو بشنوه ، جواب داد : منتظرتم بیبی

و بدون اینکه فرصتی بده تهیونگ حرفی بزنه سریع گوشی رو قطع کرد

تهیونگ با لبخند حرصی ای سرش رو سمت جونگکوک بگردوند و بدون حرف نگاهش کرد

جونگکوک با دیدن نگاه ترسناک جفتش آب دهنش رو بی صدا قورت داد و سریع دوباره سرش رو روی شونه ی تهیونگ گذاشت و آروم گفت : چقدر من تهیونگی رو دوست دارم اصلا به به

و زیر چشمی نگاهی به پسر بزرگ تر انداخت تا ببینه نگاه عصبانیش آروم شده یا نه که با دیدن تهیونگ که مستقیم با چشم های ترسناکش داره نگاش می کنه ، یک دفعه  از ترس شروع کرد سکسکه کردن


و زیر چشمی نگاهی به پسر بزرگ تر انداخت تا ببینه نگاه عصبانیش آروم شده یا نه که با دیدن تهیونگ که مستقیم با چشم های ترسناکش داره نگاش می کنه ، یک دفعه  از ترس شروع کرد سکسکه کردن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Stubborn Omega _ Vkook Where stories live. Discover now