~ Third person pov ~
تقریبا بعد دو ساعت بلاخره از توی فروشگاه در اومدن
کوک به خریدن چند تا هودی ، خوراکی و بازی رایانه ای پسند کرد
و تهیونگ هم زمانی که کوک سرگرم خوراکی ها بود از مغازه ی مخصوصی چند تا چیز خرید و بدون نشون دادن به کوک اون رو زیر سبد گذاشت
( اون شیشه شیره هم خرید )
به ماشین رسیدن
ته سبد رو نگه داشت و دونه دونه خرید ها رو توی صندق عقب ماشین گذاشت
کمر جونگکوکی که تو دستش گوکی بود رو گرفت از توی سبد درش آورد
خواست بزارتش زمین که کوک لپش رو آروم به لپ ته زد و آروم گفت : اهم برای خرید امم ممنون اره
ته پوکر کوک رو نگاه کرد و گفت : الان مثلا لپم رو بوسیدی ؟
کوک سرش رو تکون داد
ته : خب واسه ی جبرانش باید کار های بیشتری بکنید
کوک چشماش رو چرخوند و همون طور که سعی می کرد از بغل ته بیاد پایین گفت : لیاقت نداری
ته : کامان حداقل یه بوس از لب
کوک پوکر گفت : فاک یور سلف
ته چشماش رو چرخوند و کوک رو گذاشت زمینکوک هم بدون حرف همراه با گوکی سوار ماشین شد
تو ماشین بودن که کوک گفت : تهیونگ
ته هومی کشید
کوک : میگم میشه به جای فردا امشب بریم خونه بابا ؟
YOU ARE READING
Stubborn Omega _ Vkook
Fanfictionجونگکوک ، کسی که فکر نمی کرد روزی انقدر کسی رو دوست داشته باشه که به خاطرش تمام کار هایی که ازشون متنفره رو انجام بده و تهیونگ ، آلفایی که از وجود مود رمانتیک و مهربونش خبر نداشت ، باورش نمیشد با پیدا کردن جفتش همچین رویی رو از خودش نشون بده مثل ا...