جونگکوک از پایین شروع کرد به چک کردن جفتش که با دیدن اینکه شنل مخصوصی که خریده بود رو نپوشیده و به جاش کت پوشیده ، اخمی کرد و خواست اعتراض کنه که وقتی به صورت جفتش رسید شوکه شده گفت : چ.چقدر خوب شدی
تهیونگ لبخندی به پسر زد و گفت : واقعا ؟ مرسی عشقم
جونگکوک همون طور که همچنان توی بهت به خاطر جذابیت جفتش بود ، گردنش رو کج کرد و گفت : بیا تموم خونم رو بمک ددی
تهیونگ قهقهه ی بلندی زد و ابرویی بالا انداخت و همون طور که آروم آروم به پسر نزدیک میشد گفت : مطمئنی پشیمون نمیشی عشقم ؟ دست به مهره بازیه ها
جونگکوک نفس عمیقی کشید و توی یک حرکت ، سریع دوباره توی اتاق خودش و گوکی برگشت تا لباس خودش رو بپوشه و از دست جفت جذابش که به شدت خوناشام بودن بهش میومد ، فرار بکنه
تهیونگ چند بار به در اتاق زد و خطاب به جفتش گفت : آماده شدی کوکی ؟ بیام تو اتاق ؟ دیر شدا
جونگکوک خودش رو توی آینه چک کرد و خطاب به جفتش گفت : دد چطور شدم ؟
( می دونم همتون فهمیدید چی به چیه )
تهیونگ سوتی زد و گفت : محشر شدی جونگکوکشی
جونگکوک لبخند بزرگی زد و با یادآوری چیزی لباش رو جلو داد و گفت : البته با اجازت کفش تو رو برداشتم دد و اینم باید بگم که خیلی برام گشاده و هر لحظه امکان داره با مخ بخورم زمین ولی گفتم بهت خبر بدم کفشت رو برداشتم که سو تفاهم یه وقت پیش نیاد
تهیونگ لبخندی به پسر زد و گفت : هرچی که من دارم برای توعه عشقم
جونگکوک لبخند شیطونی به جفت لاسوش زد بعد چند ثانیه با یادآوری پسرش ، گوکی رو از روی تخت برداشت و با خوشحالی گفت : این هم از گوکی ومپایر
YOU ARE READING
Stubborn Omega _ Vkook
Fanfictionجونگکوک ، کسی که فکر نمی کرد روزی انقدر کسی رو دوست داشته باشه که به خاطرش تمام کار هایی که ازشون متنفره رو انجام بده و تهیونگ ، آلفایی که از وجود مود رمانتیک و مهربونش خبر نداشت ، باورش نمیشد با پیدا کردن جفتش همچین رویی رو از خودش نشون بده مثل ا...
( 78 )
Start from the beginning