chapter 30

174 48 109
                                    

ماورای تمام فریاد های از روی درد، خاموشی است...درد ها التیام نمی‌یابند لیک انسان عاقبت، سکوت خواهد کرد...

===============================

"هی! بگیرش! بگیرش لو!"

نایل با هیجان گفت و به توپی اشاره کرد که به سمت دروازده میرفت.

"شت!!!"

لویی با صدای نسبتاً بلندی گفت وقتی توپ داخل دروازده رفت و لیام و هری، با خوشحالی بالا و پایین پریدن.

"هی! این قبول نیست!"

لویی گفت و روی زمین نشست. چرخی به چشم هاش داد و زیرلب، غرغر کرد.

"بی عرضه!"

چشم غره ای به صدا رفت و بطری آبش رو برداشت و کمی از نوشید.

"هی لو این فقط یه بازیه! بلند شو رفیق!"

سرش رو بالا گرفت و به نایل نگاه کرد که دستش رو به سمتش دراز کرده بود و لبخند میزد.

دست نایل رو گرفت و از روی زمین بلند شد. نگاهش رو به لیام داد که به سمت نایل اومد و دستش رو دور گردن دوست بلوندش انداخت.

"از خودم برای گفتن این حرف متنفرم ولی عالی بود قناری!"

مو های نایل رو بهم ریخت و یه بوس روی گونه نایل گذاشت.
بوس که...خب میشه گفت تقریباً لیسش زد چون نایل بلافاصله دنبالش دوید در حالی که با بلندی تهدیدش میکرد و لیام فرار کرد.

لویی به آرومی خندید و به هری نگاه کرد.

"اونا واقعاً بامزن!"

هری، سرش رو به نشانه تایید تکون داد و خندید.

"اوه، لو...حتی نمیتونی تصور کنی این دو نفر تا چه حد میتونن عجیب باشن! اونا نمونه بارز خنگ و خنگ ترن!"

سرش رو تکون داد و بیشتر خندید. هری همیشه دوست های زیادی داشت ولی نایل و لیام، براش متفاوت بودن.

از دیوونه بازی هاشون خسته نمیشد و از حرف زدن باهاشون لذت میبرد. روز ها و حتی هفته ها رو تو خونه اونا میگذروند و به طور خلاصه، اونا زندگی خوبی رو در کنار همدیگه داشتن.

"اممم...هری؟"

"هوم؟"

به لویی نگاه کرد که با انگشت هاش بازی میکرد.

"میتونم یه سوال بپرسم؟"

"البته!"

dreamer [L.S]Where stories live. Discover now