ماورای تمام فریاد های از روی درد، خاموشی است...درد ها التیام نمییابند لیک انسان عاقبت، سکوت خواهد کرد...
===============================
"هی! بگیرش! بگیرش لو!"
نایل با هیجان گفت و به توپی اشاره کرد که به سمت دروازده میرفت.
"شت!!!"
لویی با صدای نسبتاً بلندی گفت وقتی توپ داخل دروازده رفت و لیام و هری، با خوشحالی بالا و پایین پریدن.
"هی! این قبول نیست!"
لویی گفت و روی زمین نشست. چرخی به چشم هاش داد و زیرلب، غرغر کرد.
"بی عرضه!"
چشم غره ای به صدا رفت و بطری آبش رو برداشت و کمی از نوشید.
"هی لو این فقط یه بازیه! بلند شو رفیق!"
سرش رو بالا گرفت و به نایل نگاه کرد که دستش رو به سمتش دراز کرده بود و لبخند میزد.
دست نایل رو گرفت و از روی زمین بلند شد. نگاهش رو به لیام داد که به سمت نایل اومد و دستش رو دور گردن دوست بلوندش انداخت.
"از خودم برای گفتن این حرف متنفرم ولی عالی بود قناری!"
مو های نایل رو بهم ریخت و یه بوس روی گونه نایل گذاشت.
بوس که...خب میشه گفت تقریباً لیسش زد چون نایل بلافاصله دنبالش دوید در حالی که با بلندی تهدیدش میکرد و لیام فرار کرد.لویی به آرومی خندید و به هری نگاه کرد.
"اونا واقعاً بامزن!"
هری، سرش رو به نشانه تایید تکون داد و خندید.
"اوه، لو...حتی نمیتونی تصور کنی این دو نفر تا چه حد میتونن عجیب باشن! اونا نمونه بارز خنگ و خنگ ترن!"
سرش رو تکون داد و بیشتر خندید. هری همیشه دوست های زیادی داشت ولی نایل و لیام، براش متفاوت بودن.
از دیوونه بازی هاشون خسته نمیشد و از حرف زدن باهاشون لذت میبرد. روز ها و حتی هفته ها رو تو خونه اونا میگذروند و به طور خلاصه، اونا زندگی خوبی رو در کنار همدیگه داشتن.
"اممم...هری؟"
"هوم؟"
به لویی نگاه کرد که با انگشت هاش بازی میکرد.
"میتونم یه سوال بپرسم؟"
"البته!"
YOU ARE READING
dreamer [L.S]
Fanfiction"اگه نمیتونم دنیایی رو زندگی کنم که میخوام، پس تو تصوراتم میسازمش..."