chapter 28

149 52 77
                                    

و من در این شب پر سکوت، در بستری از همه خواب های طلایی و کابوس های برنز، تو رو به یاد می‌آورم...

==============================

تلفن همراه جدیدش رو به شارژ زد و ماگ سفید رنگش رو از روی تخت برداشت. به ته ماگ نگاه کرد و کمی تکونش داد. چرخی به چشم هاش داد و از اتاق بیرون رفت.

برعکس بقیه، اون همیشه تو اولین مغازه خریدش رو انجام میداد و سعی میکرد کمترین وقت رو بین جمعیت و در تعامل با غریبه ها بگذرونه.

پس فقط وارد اولین مغازه شده بود، مدل گوشی مورد علاقه‌اش رو گفته بود، هزینه رو پرداخت کرده بود و از مغازه بیرون زده بود.

تا وقتی به خونه برسه، سرش رو پایین نگه داشته بود و سعی میکرد با هیچکس چشم تو چشم نشه. به چشم یه غریبه نگاه کن و بعد، دنیا به آخر میرسه! یه چیزی تو همین مایه ها...

سه روزی میشد که تلفن جدیدش رو گرفته بود و دیشب، یه عالمه عکس باهاش گرفته بود. از نور ها، لباس سیترا، رنگ خاص کراوات لیام، شات های شیک و گرون قیمت نوشیدنی و کلاً هر چیزی بجز آدم ها.

بنظرش انسان ها، نظم احساسات زیبای عکس ها رو خراب میکردن و برای همین، هیچوقت سوژه عکس هاش نبودن.

بعد از پشت سر گذاشتن پله ها، وارد آشپزخونه شد و ماگ رو داخل سینک ظرفشویی گذاشت. دست هاش رو روی کانتر گذاشت و سرش رو پایین گرفت.

چشم هاش رو بست و نفس سنگینی کشید. از وقتی بیدار شده بود، این سومین مسکنی بود که خورده بود ولی همچنان، حتی ذره ای از سردرد نفس گیرش کم نشده بود.

بعد از چند دقیقه، سرش رو بالا گرفت و چشم هاش رو باز کرد. صدای چکیدن قطره های آب توی سینک، یه جایی از مغزش رو قلقلک میداد و بهش میگفت که بلند ترین جیغ ممکن رو بزنه و شیر آب رو از جاش بکنه و از پنجره پرت کنه بیرون.

ولی به فشار دادن دندون هاش روی هم اکتفا کرد و سعی کرد نادیده‌اش بگیره. سمت کاناپه رفت و سیاهی رفتن چشم هاش رو هم نادیده گرفت.

روی کاناپه لم داد و پاهاش رو روی میز، دراز کرد. بی هدف، نگاهش رو به تلویزیون خاموش رو به روش دوخت.

تصویر خودش رو تو صفحه مشکی و خاموش تلویزیون دید و پوزخندی زد.

"هر روز، بدتر از دیروز..."

زیرلب گفت و سرش رو به پشتی کاناپه تکیه داد. چشم هاش رو بست و انگشت هاش رو به صورت دورانی، روی شقیقه هاش کشید.

حدود ده دقیقه این کار رو ادامه داد ولی باز هم بهتر نشد. سردردش عمیق تر از اون بود که با ماساژ دادن خوب بشه.

dreamer [L.S]Where stories live. Discover now