Chapter 3

10.4K 1.4K 67
                                    


"اونوو..بیا بریم خونه.." جونگکوک با جدیت گفت..

"ولی جی کی این مهمونیه تولدته.." اونوو گفت..

"منو می‌بری خونه یا خودم برم..؟؟" جونگکوک با لحنی که میخواست عصبانیتش رو کنترل کنه گفت..

اونوو سرش رو خاروند و با پسر کوچیکتر موافقت کرد..اونا به بیرون هتل رفتن.. جونگکوک سوییچ ماشین رو برای اونوو پرتاب کرد.."تو رانندگی کن..من یکم الکل خوردم.."

اونا به خونه جونگکوک رسیدن..و از ماشین پیاده شدن.."خداحافظ شبتم بخیر.." جونگکوک با بیخیالی گفت..

"هاح؟؟شب بخیر ؟؟ همش همین..این نحوه خداحافظی با دوست پسرته..حتی بهم یه بوسه هم ندادی.." اونوو گفت و اخم کرد..

"کفشامو ببوس" جونگکوک گفت و چشماشو چرخوند "خدای من این چیزیه که در ازای کمکی که بهت کردم میگی..؟"اونوو شوکه شده بود..

"آره بهت گفتم کمکم کن.. اما تو زیاده روی کردی.. پشیمونم که تو رو بهترین دوست خودم دونستم.. محدودیت هاتو فراموش کردی..تو فقط حق داری گونه‌م رو ببوسی.. اینو فراموش نکن.."به سمت پسر بزرگتر فریاد زد

اونوو پسر کوچکتر رو از کمرش کشید..و نزدیک خودش نگهش داشت..تارهای موش رو پشت گوشش جمع کرد.."کی پیشنهادمو قبول میکنی..من دوست دارم جی کی" با لحن آرومی گفت..

" اونوو تو میدونی من به عشق این چیزا اعتقاد ندارم..پس به رابطه ، ازدواج و همه ی چیزای دیگه هم اعتمادی ندارم.." جونگکوک به عنوان یه واقعیت اینارو گفت..

اونوو آهی از سر ناامیدی کشید..حداقل باهام درست خداحافظی کن..چشماشو چرخوند..

جونگکوک یکی یکی گونه هاشو بوسید.."شب بخیر "

اونوو هم گونشو بوسید.." شب بخیر و بازم تولدت مبارک"

و از هم جدا شدن..

اونوو به خونش رفت..

جونگکوک هم رفت و در رو باز کرد..ولی تا پاشو گذاشت تو نامجون رو دید که دست به سینه جلوش ایستاده..نگاه جدی ای بهش انداخت..

"چند دفعه بهت گفتم دوستت رو نیار خونه..تو ازدواج کردی حداقل به این واقعیت احترام بذار..چطور اونو میبوسی و اجازه میدی اونم ببوستت.." نامجون گفت..پسر فقط چشمی چرخوند..

"حواستو جمع کن.. داری میری عمارت" نامجون گفت..

"چرا چون رئیست احضارم کرده؟؟" جونگکوک با خشم گفت..

باعث شد نامجون سوپرایز بشه.."تو میدونی؟؟"

"آره میدونم..فکر کنم شماها منو دست کم گرفتین.." جونگکوک جواب داد..

"ما تو رو دست کم نگرفتیم، نگفتیم چون خودمون هم نمیدونستیم میخواد برگرده..اون بدون اطلاع اومده..گفت که میخواسته.."

THE SECRET HUSBAND Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang