Chapter 42

6.9K 901 181
                                    

تهیونگ لبهای جونگکوک رو اسیر کرد..و جونگکوک هم بوسیدش..بوسه خیلی عمیق و خیس بود..تهیونگ خیلی بیقرار بود..و این قابل مشاهده بود.. اما جونگکوک با همون شور و اشتیاق به بوسه جواب می داد..و این باعث شده بود بوسه شدت بگیره..دستای تهیونگ همه ی بدن جونگکوک رو لمس میکرد..و دستای جونگکوک دور گردن تهیونگ حلقه شده بود..و موهاشو نوازش میکرد تا یکم آرومش کنه..چون می‌دونست این شدت از بی قراریه تهیونگ برای خودش خوب نیست..تهیونگ به معنای واقعی داشت لبهاشو میجوید..میمکید و گاز می‌گرفت.. جونگکوک میخواست تهیونگو آروم کنه..ولی کار نکرد..

انگشتای جونگکوک توی موهای پسر بزرگتر بود..و مدام اونا رو نوازش میکرد و کنار میزد.. ولی این برعکس کار میکرد..هر چی جونگکوک بیشتر این کار رو انجام میداد تهیونگ بیشتر تحریک میشد..اون احساس لذت بخش ماساژ سر باعث میل بیشتری پیدا کنه..

حالا زبون تهیونگ به طور ماهرانه ای در حال کشیده شدن روی بدن پسر بود..و این باعث شده بود پسره زیرش مدام ناله کنه..

جونگکوک دیگه نمیتونست تحمل کنه..زیر تهیونگ تکون خورد..ولی تهیونگ نذاشت از سر جاش تکون بخوره..

"هومممم..مممم..عزیزم..مم.عزیزم..مم" جونگکوک دوباره سعی کرد..و این دفعه کار کرد..تهیونگ لبهاشو رها کرد و شروع کرد به گذاشتن بوسه های خیس روی صورتش..

یه لحظه برای نگاه کردن توی چشم های جونگکوک متوقف شد.. جونگکوک میتونست میل رو از چشماش بخونه.. نمیتونست چشماشو از تهیونگ بگیره.. هیچوقت خیلی توجه نکرده بود ولی شوهرش خیلی زیبا بود..چشمای تهیونگ سمت لبهای جونگکوک رفت.. چشمای جونگکوک هم بی میل نبود..چشمای اون هم سمت لبهای تهیونگ رفت..تهیونگ گوشه لب پایینش خال داشت.. جونگکوک انگشتشو جلو آورد و خال رو لمس کرد..و چشماش هنوز تحسین برانگیز بود..

تهیونگ هم تو خال زیر لب جونگکوک غرق شده بود..و با لمس کردن خال زیر لبش مشغول بود..بوسه ی شیرین و عاشقانه ای روی خال لبش گذاشت..و جونگکوک هم همینکار رو کرد و لبش رو روی خال تهیونگ گذاشت و با زبونش روش کشید..

یه دفعه احساس کردن که تازیانه باد نوازشگرانه بهشون میخوره..هردوشون چیزی توی قلبشون حس کردن..یه دفعه روح و میلشون داشت توی بدنشون حرکت می‌کرد..هردوشون متوجه عشق زیادشون به هم شدن..و برای مُهره تایید احساسشون همدیگرو تو بغل گرفتن..یه بغله خالص..چند دقیقه همون‌طور تو بغل هم موندن..و هردوشون فهمیدن که چقدر به این بغل احتیاج داشتن..این خیلی آروم احساسشونو به هم منتقل کرده بود..سینه هاشون به هم چسبیده بود..و میتونستن ضربان قلب و نفس های همو احساس کنن..بعد از چند ثانیه ریتم ضربان قلبشون باهم یکی شد..

بعد از چند دقیقه،جونگکوک آروم پیرهن پسر بزرگتر که دکمه هاش از قبل باز شده بود رو در آورد..تهیونگ گذاشت پیرهنشو در بیاره..و خودش گردن جونگکوک رو بوسید.. دوباره و دوباره و دوباره بوسید..و در آخر نفس عمیقی تو گردنش کشید..وقتی تهیونگ مشغوله بوسیدن گردنش بود جونگکوک هم از فرصت استفاده کرد و با دست بدنه برهنه ی شوهرشو نوازش کرد..و شونه ی تهیونگ رو بوسید..و تهیونگ هم در حالی که سرش تو گردن جونگکوک بود گردنش رو مکید..و جونگکوک دستاشو روی کمر تهیونگ گذاشت و نوازشش کرد..ولی وقتی دندونای تهیونگ رو روی پوستش حس کرد نفس نفس زد و به کمرش چنگ زد..و خیلی زود بدون اینکه متوجه بشه نفس نفس به ناله تبدیل شد..

THE SECRET HUSBAND Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin