Pt13💚

313 77 61
                                    

لیوان قهوه‌اش رو بین انگشت‌های کشیده‌اش گرفت و همونطور که به بخاری که ازش بلند میشد نگاه میکرد به سینه مرد بزرگ تر تکیه داد.

نامجون لبخندی زد و با ملایمت دستی تو موهای خوش حالت پسر کشید، "بلاخره حس میکنم برگشتم خونه"

تهیونگ با گونه‌هایی که حس میکرد دارن تو آتیش میسوزن سرش رو پایین گرفت لیوان رو به لب‌هاش نزدیک تر کرد تا لبخند درشتی که روی لب‌هاش شکل گرفته بود رو مخفی کنه.

نامجون وقتی سکوت تهیونگ رو دید همونطور که با موهای حالت دارش بازی میکرد ادامه داد، "حالا که برگشتم دیگه بهونه ای برای سر ست حاضر شدن نداری"

تهیونگ بدون حرف جرعه ای از قهوه‌اش نوشید و سری تکون داد.

مرد بزرگ‌تر لبخند رضایت بخشی زد و حلقه‌ای از موهای تهیونگ رو با انگشتش به بازی گرفت.

"با تدوینگر حرف میزنم، بهتره کم کم با گروه موسیقی کار روی آهنگ رو شروع کنی"

تهیونگ باشنیدن حرف نامجون با تعجب به سمتش برگشت و با چشم‌های گرد شده بهش خیره شد. "غیر ممکنه"

نامجون پرسشگرانه ابرویی بالا انداخت "چرا؟"

تهیونگ آب گلوش رو قورت داد و بعد از مکث کوتاهی لیوان رو روی میز گذاشت " پا... پارک اجازه نمیده، حتی اگه یه درصد هم راضی شده بود، بعد از اون ماجرا..."

نامجون لبخند گرمی زد و دستش رو روی بازوی پسر گذاشت و دوباره تهیونگ رو به سمت خودش کشید. " فردا یه پلان بیشتر ندارم، بعد از فیلمبرداری میام پیشت، اگه تمام نگرانیت از بابت جیمین ئه، میتونی دوباره پشت من پناه بگیری"

نامجون نیشخندی زد و ضربه ملایمی به گونه تهیونگ زد " البته قرار نیست این وضع همیشگی باشه بهش عادت نکن!"

تهیونگ پوفی کشید "این که بدتر شد، یعنی فردا باید جلوی شما ویولن بزنم؟ اونم درست وقتی دارید با نگاهتون روحم رو ذوب میکنید؟"

نامجون مکثی کرد و بعد با صدا خندید " این جمله‌های پیچیده رو از کجا میاری؟"

همونطور که با سر انگشت گونه‌ی سرخ از خجالت تهیونگ رو نوازش میکرد نگاهی بهش انداخت.

تهیونگ بدون اینکه جواب مرد رو بده دستش رو بالا آورد و رو دست نامجون گذاشت، دستش رو کمی جلو کشید و به انگشت‌های کشیده و بلندش خیره شد.

"دست‌هات خیلی... بزرگ و زبره  آجوشی"

نامجون لبخند نصفه‌ای زد "مناسب لمس گلبرگ‌های لطیف آنمون نیست پسر جون؟"

تهیونگ مکثی کرد همونطور که به خطوط ریز و درشت کف دست مرد نگاه میکرد سرش رو پایین برد و بوسه ملایمی به دستش زد "دستات زبره آجوشی ولی من دوستش دارم"

Anemone | namv Where stories live. Discover now