~ Good night, Your highness!

6.4K 1.3K 656
                                    

شب خوش، عالیجناب!


پاهام مشتاقانه به جلو قدم برمیداشتند و دست هام درست برعکسِ اونها، خودشون رو عقب میکشیدند تا مبادا اون پرنده ی لعنتی به سرش بزنه و دیوونه بازی در بیاره!

هرچند اون اتفاق نیوفتاد...
و درنهایت من درحالی که هنوز بالا تنه م رو عقب میکشیدم و لبِ پایینم رو با حسی شبیه به ترس میگزیدم، اون نامه ی لوله شده ی بند انگشتی رو از پای اون کلاغ باز کردم!

و همون برای اون پرنده کافی بود تا دوباره بال هاش رو باز کنه و با یک غار غارِ بلندِ دیگه، اول من رو بترسونه و بعد به همون جایی که ازش اومده بود پرواز کنه...

اوه... آسمون کِی ابری شد؟
قراره بارون بباره؟

نگاهم رو از پروازِ پرنده ی سیاه رنگ گرفتم و دوباره روی شیئ بین انگشت هام برگردوندم.
از هر نامه ای متنفرم...
از هر نامه ای متنفرم...
از هر نامه ای متنفرم...

این تنها جمله ای بود که حینِ باز کردنِ ریسه ی باریکِ دورِ اون کاغذِ لوله شده توی سرم بود... و بدنم طوری که انگار از همین لحظه احتمال میداد قراره با خووندنِ اون متن ضعف کنم و روی زانوهام بیوفتم یا به نرده ای چنگ بزنم، عقب عقب رفت و روی کاناپه ی راحتی ای نشست که از همون روزِ اول روی بالکن گذاشته بودمش.

ریسه ی باریک روی زمین افتاد و هم زمان با دم و بازدمِ عمیقِ من، کاغذِ لوله شده توسط انگشت هام باز و نوشته هاش نمایان شد که میگفت:

- شاهزاده تمامِ روز پیداش نشد.
انگار گَندی که زدی، دردسرساز تر از چیزی بوده که ما فکر میکردیم، شاهدخت!

شایعه های خوبی به گوشِمون نرسیده...
چیزهایی از این قبیل که شاهزاده، یک مصاحبه ی پخشِ زنده از شبکه ی اصلیِ آنتنِ کشوری درخواست کرده و قصد داره شخصاً خبری رو به مردم اعلام کنه.

سخت نیست که حدس بزنی "اون خبرِ مهم" چیه! مگه نه شاهدخت؟!
اون قراره رقابتِ انتخاب رو منحل کنه.
و حدس بزن این تقصیرِ کیه! هوم؟!

خبررسان های ما احتمال میدند که پخشِ زنده، فردا شب انجام بگیره. پس تو تا طلوعِ آفتاب وقت داری تا گندی که زدی رو جمع کنی.

برام مهم نیست که چجوری یا چطور!
از خلاقیتِ خودت استفاده کن...
به هر حال هر دو نفرِ ما میدونیم که چه دروغگوی محشری هستی! مگه نه، شاهدخت؟ :) -

با تموم شدنِ متنِ اون نامه، نفس های من هم دوباره سنگین شده بود و دست هام مثلِ هر بار اضطرابِشون رو با مچاله کردنِ اون کاغذ بروز میدادند... ولی من خوب میدونستم که الان وقتِ مضطرب شدن یا دست و پام رو گم کردن نیست!

the Princess :::... ✔ Where stories live. Discover now