**************************
لای پلکهای خستهاش رو باز کرد و به سقف بالای سرش خیره شد.
همه جا سفید بود...
با حس گرمایی پشت دستش، گردن خشک شدهاش رو سمت دست راستش چرخوند و با دیدن سهونی که بعد از چند بار بوسیدن پشت دستش بهش نگاه کرد و لبخندی زد اشک توی چشمهاش جمع شد و هقی زد.
سهون با دیدن واکنش پسر کوچیکتر سریع با همون لبخند روی لب تو جاش ایستاد و سمتش خم شد و بعد از چند بار بوسیدن کنار لبهاش و گونه و چشمهاش دماغش رو به گونهی داغ و گرم لوهان مالید و نفس عمیقی از بوی بدنش کشید.
لبخند روی صورتش پر رنگتر شد و چشمهاش رو باز کرد و با عشق به لوهانی که هنوزم هق میزد خیره شد.
_گنجشک کوچولو مراقب قلبش نبود؟!
+سهون...
لوهان فقط تونست همین رو آروم و با صدای خشدار بگه و با تمام قدرتی که تو بدنش داشت به یقه لباس مرد بزرگتر چنگ بزنه و به خودش نزدیکترش کنه.
_همه چی تموم شد عشقم...همه چی تموم شد...
+ما...مامانم...چرا نذاشتی باهات بیام...
_به خودت نگاه کن! با من میومدی که چی بشه؟! بخاطرت میخواستم کل اون عمارتو به آتیش بکشم حالا تو داری میگی چرا نذاشتم باهام بیای؟! شوخیت گرفته؟!
+ولی من...مامانم...
لوهان دوباره ناله کرد و سهون بازم بوسیدش.
_حالش خوبه...خوبن...
سهون با غم خاصی توی صداش گفت و بعد از چند تا بوسهی کوتاه روی چشمهاش عقب کشید و سراغ یخچال کنار تخت رفت.
لوهان شوکه بهش خیره شد و سعی کرد تو جاش نیم خیز بشه.
سهون با دیدن حرکتش سریع سمتش رفت و بهش کمک کرد یکم سرش بالاتر بیاد و دوباره کنارش نشست و با یه دستش محکم دست لوهان رو گرفت و فشردش.
آبی که از یخچال گرفته بود رو سر کشید و با اخمی که حاصل از تمرکز بود به لوهان خیره شد.
+مامانم...خوبه؟!
لوهان که حالا احساس بهتری داشت نفس عمیقی از لولههای توی بینیش کشید و دست سهون رو فشرد.
_آره خوبه...به محض اینکه حالت بهتر شه میبرمت پیشش ولی الان باید قول بدی که روی سلامتی خودت تمرکز کنی...
لوهان که انگار دیگه چیزی نمیشنید و صورتش خیس از اشک بود سرش رو به دو طرف تکون داد و سعی کرد بغضش رو کنار بزنه و هق هقهاش رو قطع کنه.
+بکهیون...اون چطوره...
_خوبه، چانیولم خوبه همه چیز تموم شده و دیگه لازم نیست غصه بخوری...
YOU ARE READING
✴️wake up and save me✴️[کامل شده]
Fanfiction✴️Wake up and save me✴️ "بیدارشو و نجاتم بده" نویسند : boom✨ ژانر : رومنس، درام، اسمات، انگست، رازآلود، جنائی... کاپل ها : چانبک(اصلی)، کایبک، کایسو، هونهان و کریسبک،... 🔥 خلاصه 🔥 تلاقی دو زندگی متفاوت... از دست دادن عزیزان... تنهایی... جدایی از ع...