✴️ part:28 ✴️

423 115 53
                                    

👀

          **************************

اونقدر عصبانی بود که خون جلوی چشم‌هاش رو گرفته بود.

نمی‌دونست اگه لوهان رو پیدا کنه قرار بود چجوری باهاش رفتار کنه، اما داشت تلاش خودش رو میکرد تا آروم باشه و کاری نکنه که بعدا بخاطرش پشیمون شه.

عصبی وارد باری شد که از همون اولش معلوم بود چه کثافتی داشت توش اتفاق میوفتاد.

وقتی وارد شد با حجم زیادی از دود و صدا مواجه شد که باعث شد اخمش چندین برابر بشه و همون قدر رحمی که میخواست بکنه رو فراموش کنه.

چرا اون لعنتی باید میومد اینجا؟!

دلش هرزه بازی میخواست؟!

اوکی، چنان هرزه شدنی رو بهش هدیه میداد که تا عمر داره فراموش نکنه.

بعد پنج دقیقه از این سر تا اون سر کلاب رفتن بالاخره لوهان رو تو بغل یه زن دید که از همون فاصله ی دور هم معلوم بود حال هیچ کدومشون خوب نیست و از همه بدتر مردی بود که روبروشون نشسته بود و با علاقه بهشون نگاه میکرد و ازشون عکس و فیلم می‌گرفت.

عصبی نفسش رو از دماغ بیرون داد و با قدم های محکم رفت سمتشون و اولین کاری که کرد گرفتن گوشی از دست مرد غریبه و کوبیدنش به دیوار بود.

با کارش لوهان و اون زن و همچنین صاحب گوشی و چند نفری که اطرافشون بودن شوکه سمتش برگشتن، اما نگاه وحشی سهون روی لوهانی بود که ترسیده نگاهش میکرد و نفس نفس میزد.

*معلوم هست چه غلطی میکنی؟!

صاحب گوشی بالاخره از شوک در اومد و ایستاد و داد زد و خواست یقه‌ی سهون رو بگیره که خیلی ناگهانی زیر مشت و لگدهای مرد عصبانی قرار گرفت و تا زمانی که کاملا بیهوش بشه سهون دست از سرش برنداشت.

خوش بختانه اونقدر کلاب کثیفی بود که از یه جایی به بعد بقیه خودشون رو زده بودن به اون راه و حتی زن کنار لوهان هم پا به فرار گذاشته بود و فقط لوهانی مونده بود که وحشت زده و با چشم‌های خمار به سهونی نگاه میکرد که حالا کارش با اون مرد غریبه تموم شده بود و سمتش میومد.

با نزدیک شدن سهون و بالا رفتن دستش ناخودآگاه چشم‌هاش رو بست و همون طور که انتظار داشت چک محکمی از سهون خورد، اما این آخرش نبود و سه تای دیگه هم درست به همون جای قبلی زده شد و وقتی که حس کرد گوشش داره زنگ میزنه و حالش داره به هم میخوره سهون متوقف شد.

یقه‌اش توسط انگشت‌های بلند سهون نگه داشته شده بود و همینم باعث میشد سقوط نکنه.

نگاه گیجش رو به سهونی داد که عصبی نفس نفس میزد و مشت لرزون توی هواش رو به سمتش نشونه گرفته بود اما داشت خودش رو کنترل میکرد که پایین نیارتش.

✴️wake up and save me✴️[کامل شده]Where stories live. Discover now