ووت و فالو یادتون نره🚶♀️🚶♀️🚶♀️🚶♀️**************************
بکهیون ، بعدِ پیاده شدنِ لوهان رفت جلو نشست و با تکراری شدن مسیر ، متعجب سمت جونگین برگشت .
+شرکت میریم ؟!
_اره ، یه قرار داشتم امروز ، طرف راضی نشد کنسلش کنیم ، زود تموم میشه...
+آها...باشه...
_اگه خسته ای از شرکت یکیو میگم ببرتت خونه...
+نه نه میخوام بیام باهات
_هرجور راحتی
بینشون دوباره سکوت شد و بکهیون خیره ی مسیرِ بیرون بود که جونگین به حرف اومد .
_دوست جدیدم که پیدا کردی
با صدای جونگین سمتش برگشت و برای چند ثانیه نگاه هاشون رو هم موند ، ولی جونگین زود تر نگاهش رو برداشت و خیره ی روبرو شد .
+چطور ؟!
_شماره اشو بهت داد دیگه...انگار ازت خوشش اومده بود
+چرا این فکرو میکنی ؟!
_ضایع بود گیه...میخوای بگی نفهمیدی ؟! تو هم که جاذب آدمای شبیه خودت
+مگه من چمه ؟!
بکهیون با تخسی ابرو بالا انداخت و شاکی پرسید .
_هیچی...یکم فکر کنی متوجه میشی
+تیکه ننداز ، مردی صاف و پوست کنده حرفتو بزن
_دارم میگم دیگه
+نمیگی ، فقط داری تیکه میندازی
_اخه این تنها کاریه که خوب بلدم
بکهیون بیخیال خندید و سرش رو تکیه داد به صندلی و خیره ی جونگین موند .
_چیه ؟! از بس جذابم نمیتونی نگاهتو برداری ؟!
+شاید
با حرف بکهیون جونگین شوکه یه نگاهِ کوتاه بهش انداخت و دوباره خیره ی جلو شد .
_باید یه چیزیو بهت بگم
جونگین متفکر گفت و بکهیون با جدی شدن لحنش تو جاش صاف شد .
+چی ؟!
_فعلا رسیدیم...بعدا میگم بهت
+باشه
بکهیون گیج پلک زد و زمزمه کرد .
قبل پیاده شدنشون همونطور که هنوزم به جونگین خیره بود ، اونم برگشت سمتش و چند لحظه ی طولانی نگاهش کرد ، که باعث شد نفس بکهیون بریده بشه و با پلک زدن های آروم بهش خیره بمونه و در نهایت با صدای جونگین که گفت "بهتره زود تر بریم " و پیاده شدنش ، نفسش رو با ضرب داد بیرون و شوکه تو جاش تکون خورد .
YOU ARE READING
✴️wake up and save me✴️[کامل شده]
Fanfiction✴️Wake up and save me✴️ "بیدارشو و نجاتم بده" نویسند : boom✨ ژانر : رومنس، درام، اسمات، انگست، رازآلود، جنائی... کاپل ها : چانبک(اصلی)، کایبک، کایسو، هونهان و کریسبک،... 🔥 خلاصه 🔥 تلاقی دو زندگی متفاوت... از دست دادن عزیزان... تنهایی... جدایی از ع...