این سری ترکوندم واقعا🚶♀️🚶♀️🚶♀️نزدیک دوازده هزار کلمه نوشتم
خیلی ناموسا
نظر و فالو فراموش نشه☺️🔪♥️**************************
بوی عجیبی تو بینیش پیچید...
بوی تازگی ؟!
سر درد عجیبی داشت و گیج میزد .
آروم لای پلک های خسته اش رو باز کرد و نگاه تارش رو به اطراف داد .
درد لبش اونو یاد اتفاقی که دیشب بین خودش و جونگین افتاده بود مینداخت .
بعدش رفت پیش لوهان و از اونجا هم رفتن خونه ی دوست لوهان ، دیگه از اینجا به بعدش رو یادش
نمیومد .
با کرختی ای که داشت ، تو جاش نشست و دستش رو به سرش گرفت .
چند لحظه اخم کرد و چشم هاش رو بست تا یکم دیدش واضح تر بشه .
بویی که اطراف پیچیده بود ، بوی شیرین و خوبی بود و بکهیون رو یاد غذا های مادرش مینداخت .
صدای پرنده ها هم خیلی زیاد بود و انگار وسط جنگل بود .
بالاخره تونست چشم هاش رو باز کنه و درست اطراف رو ببینه .
با گیجی چند بار پلک زد و دهنش رو تکون داد .
این جا بهشت بود ؟!
تصویر سیاهی از شب قبل یادش اومد ، تصویری که کاملا با اون چیزی که الان داشت میدید متفاوت بود .
یعنی جونگین آورده بودتش اینجا ؟!
با گیجی پلک زد و همون طور که تلو تلو میخورد از جاش بلند شد .
به لباساش نگاه گیجی انداخت .
کِی لباس هاش رو عوض کرده بود ؟!
یه بلوز و شلوارِ ست سرمه ای رنگ که به شدت نرم بود و معلوم بود از برند خاص و مرغوبیه .
سمت تراس که با در بزرگ و سلطنتی سفید رنگ از اتاق جدا شده بود رفت و آروم درش رو باز کرد و واردش شد .
با دیدن فضای بیرون دهنش و چشم هاش همزمان باز شد و با گیجی نگاه فضای سبز و بزرگ بیرون کرد .
+خدای بزرگ !
مطمئن بود که تو کره نبود...
ازش مطمئن بود...
آب دهنش رو گیج قورت داد و جلو تر رفت و به نرده های سنگی تکیه داد .
هوا ترکیبی از سرما و گرما بود و بوی دیوونه کننده ای که همه جا پیچیده بود داشت روانیش میکرد .
+بیون بکهیون...بهتره زود تر از خواب بیدار شی
به خودش گفت و خیلی آروم لپش رو نیشگون گرفت .
YOU ARE READING
✴️wake up and save me✴️[کامل شده]
Fanfiction✴️Wake up and save me✴️ "بیدارشو و نجاتم بده" نویسند : boom✨ ژانر : رومنس، درام، اسمات، انگست، رازآلود، جنائی... کاپل ها : چانبک(اصلی)، کایبک، کایسو، هونهان و کریسبک،... 🔥 خلاصه 🔥 تلاقی دو زندگی متفاوت... از دست دادن عزیزان... تنهایی... جدایی از ع...