Thity Eight | Recovery

460 91 228
                                    

اهنگ نداره چون یه چیز بهتر داره {😉}
این پارت حاوی اسماته. اگر نمیخواید بخونید فقط قسمت مشخص شده رو رد کنید.

᯽ʟɪᴋᴇ ᴀɴᴅ ᴄᴏᴍᴍᴇɴᴛ

«بازیابی سلامتی»

•᯽❀᯽•

چشم هاش رو با حس عجیبی زیر پلکش چرخوند و خودش رو کش داد. توی تخت وول خورد و دست هاش رو باز کرد و ملافه رو تو دستش گرفت. یادش نمیاد این حس خوب برای چی توی وجودش هست. اروم اروم چشم هاش رو باز کرد و توی خودش رو تخت تنها دید.

دوباره چشم هاش رو بست، یکم خواب بیشتر، ولی یادش افتاد که دیشب اتفاق فوقالعاده ایی رخ داد. سرش رو بلند کرد و با اخم روی تشک رو کاوید، چیزی گم شده بود. سرش رو بالا گرفت و چشم هاش رو با انگشت فشار داد. کاپشن بزرگش پشت در اویزون بود.

هری: لو!!!

اروم توی بالشت صداش کرد. جاش سمت دیگر تشک سرد شده، جوابی نشنید. کجاست این پسر؟ خودش رو با ارنجش بلند کرد. سرش رو چپ و راست چرخوند. صدا از بیرون اتاق میاد.

بلند شد. دنبال صدا رو گرفت و توی اشپزخونه رفت‌. پشتش به هری بود، توی تاری دیدش نفهمید چه خبره ولی وقتی چشم هاش رو مالید و پلکش رو باز کرد، دید که به کابینت ها تکیه داده و با دستش خودش رو نگه داشته. کنار گاز ایستاده بود، قهوه جوش قل قل میکرد، و یه فنجون سفید کوچیک کنار دست لویی بود.

هرکسی میتونست ببینه که به زور خودش رو سرپا نگه داشته. سرش بین شونه هاش افتاده و ساعد دست هاش به وضوع میلرزید. وقتی دست راستش رو برای برداشتن فنجون بلند کرد تمام وزنش رو روی ارنج چپش انداخت و اون رو ستون بدن خودش کرد.

با این کار پاهاش استقامت خودشون رو از دست دادن و اروم آروم لرزید. هری با تعجب از دیدنش تو این وضعیت از اینکه با شناخت حداقلش از لو می‌دونه اون تخت رو ول نمیکنه تا قهوه درست کنه، با شگفتی نگاهش کرد و یهو بیخبر صداش کرد.

هری: لویی!

با شنیدن صداش، ترسید و سرش رو عقب برگردوند. این چرخش ناگهانی باعث شد فنجون از دستش بیوفته و خودش لیز بخوره. لبه ی کابینت رو گرفت و بدنش رو روش قفل کرد. هری از دیدنش وسط شیشه های ظالم که برای زخمی کردنش بیقراری میکنن، به خودش اومد و سمتش دوید.

هری: تکون نخوریا!

قدم های برهنه اش رو اروم از کنار فنجون شکسته سر داد و بهشون دهن کجی کرد. شونه های لویی رو گرفت و اروم روی صندلی نشوندش.

هری: چیکار میکنی قربونت برم؟!

شونه های لو رو محکم فشرد و سرش رو اروم بوسید. تی رو از اورد و فنجون رو جمع کرد. همه رو زیر حوله ی تی مخفی و همونجا رهاش کرد‌.

Alcohol Smell And Blood TraceWhere stories live. Discover now