Fourty Four | Harry Finds Out

391 81 106
                                    


᯽ʟɪᴋᴇ ᴀɴᴅ ᴄᴏᴍᴍᴇɴᴛ

«هری پیدا میکنه»
•᯽❀᯽•

برای یه قهوه ی داغ به آشپزخونه رفته بود. برای تموم شدن کار قهوه جوش، یکم صبر کرد و بعد فنجون مخصوصش رو برداشت. تنها چیزی که یه پلیس مجرد خوب بلده، قهوه درست کردن اونم با امکانات اداره است.

با شنیدن صدای قدم های کسی که نزدیک میشد، فنجون مخصوص نایل رو هم از توی کابینت برداشت و توی صف برای پر شدن گذاشت.

نایل: قهوه تازه است؟

هری: به موقع رسیدی

روی میز گرد وسط نشست و ظرف بیسکوییت رو به خودش نزدیک کرد.

هری: خبر جدید؟

نایل: ایوانز ها به قتل اعتراف کردن

هری: راه دیگه ایی نداشتن. قتل جان؟؟؟

و فنجون رو جلوش گذاشت.

نایل: ممنون...هنوز هیچی. قبول نمیکنن که اونجا پاتوقشون بوده. حتی شناخت جان فینچ رو هم انکار کردن

هری فنجون رو به لب هاش نزدیک کرد. خیره به گوشه ایی از سرامیک های کرمی رنگ اداره موند. نگاه متفکرانه. این حس که پرونده زیادی داره طول میکشه مثل میخ توی سینش فرو میرفت و به خود پسندیش ضربه میزد.

با ورود دکتر شپرد تمرکزش به هم ریخت. زن عینکش رو روی بینیش بالا داد و شونه هاش رو شل کرد.

دکتر: عصر بخیر کاراگاه ها

هری: سلام دکتر

وارد آشپزخونه شد. برگه ی تو دستش رو روی میز گذاشت.

دکتر: تازه است؟

هری: بله

و یه لیوان دیگه برای دکتر برداشت.

دکتر: خب راستش اتفاقی نیومدم. یه چیزی پیدا کردم که دونستنش خارج از لطف نیست

هری لیوان داغ رو جلوش رو میز گذاشت.

هری: از کالبد شکافی چیز جدیدی بدست اومده؟

دکتر: از پین. یادته روز اول گفتن یه بویی میاد که نمیتوتم تشخیص بدم چیه؟

کنجکاو شد و گوش هاش رو تیز کرد. روبروش نشست و متمرکز بهش نگاه کردن.

نایل: ادامه بدید خانم شپرد.

نشست و فنجون رو سمت خودش کشید.

دکتر: خب، مقدار کم...یعنی خیلی خیلی کمی الکل اتیلیک پیدا کردم. یعنی انقدر کم بود که اگر دنبالش نمیگشتم احتمال فهمیدنش منفی بود

هری: پس چرا دنبالش گشتید؟

دکتر: خب موادی که از معده ی لیام خارج کردم بوی تندی میداد. اگر در معرضش قرار بگیری باعث سرگیجه میشه. فکر کردم ممکنه ایزو پروپیل الکل باشه. منطقیه؛ ولی با اتیلیک برخوردم

Alcohol Smell And Blood TraceWhere stories live. Discover now