یک روز

291 67 204
                                    

زنگ بزنم؟ نزنم؟ نکنه کار داره؟ سرش شلوغ نباشه؟ گوشیش دم دستش هست؟ جواب میده؟ نمیده؟
بعد دوتا بوق جواب داد.
کاوه-جونم دارا؟

نیشم تا بناگوش باز شد...
-سلام...
کاوه-سلام عزیزم.
-سرت شلوغه؟ اگه کار داری...

کاوه-من برای تو همیشه وقت دارم! و سرم هم شلوغ نیست.
-هوم.
کاوه-کاری داشتی؟ کجایی؟
-نه... تو اتوبوسم دارم میرم دنبال آرش.

کاوه-یکم کار دارم منتظر بمونید من میام دنبالتون.
-اسنپ‌ میگیرم...
کاوه-خیلی طول نمیکشه!

لبخند زدم-باشه منتظرت میمونیم.
کاوه-روزت چطور بود؟ خسته نیستی؟
-بد نبود... کارم خسته کننده نیست فقط در حد مرگ حوصله‌سربره!!!

خندید-ازین به بعد بیشتر بهت زنگ میزنم حوصلت سر نره...

-همینجوریشم روزی دو بار زنگ میزنی دیگه کی کار کنم؟

کاوه-اونا که تماسای واجبن!

لبخند زدم. قبل ناهار زنگ میزد یادآوری کنه حتماً یه چیزی بخورم و بعدش هم زنگ میزد مطمعن شه خوردم‌.

-مزاحمت نیستم؟
کاوه-نه عزیزدلم. پنج دقیقه دیگه یه قرار ملاقات دارم بعدشم که میام دنبالتون.
-باشه...

کاوه-دوستت دارم.
نیشم باز شد-من بیشتر! مواظب خودت باش. زود بیا دنبالمون دلم برات تنگ شده...
کاوه-باشه عزیزم.
-من باید پیاده شم. میبینمت.
کاوه-میبینمت... خداحافظ.

خداحافظی کردمو سریع پیاده شدم.ده دقیقه طول میکشید تا از این ایستگاه تا خونه‌ی بابا و مامان برم. تو راه برای آرش یکم اسنک و خوراکی خریدم ... نزدیک خونه بودم که مامان زنگ زد.

-سلام!
مامان-سلام عزیزم. کجایی؟
-نزدیک خونتون.
مامان-آرش خوابیده واسه همین آیفونو میوت کردم رسیدی زنگ بزن درو برات باز کنم.
-چشم. چیزی لازم ندارین؟
مامان-نه جونم فقط زود بیا ببینمت دلم برات یه ذره شده.
لبخند زدم-یکم دیگه میرسم... میبینمت.

وقتی رسیدم زنگ زدم و مامان زود درو باز کرد، وسایلمو دادم بهش و سراغ آرشو گرفتم.
مامان به کاناپه اشاره کرد و آروم گفت-داشت کارتون میدید که خوابش برد منم پتو آوردم کشیدم روش زیر کولر خوابیده سرما نخوره.

لبخند زدم-دستت درد نکنه مامان.
مامان-کاری نکردم. بیا آشپزخونه...

دنبالش رفتم.
مامان-چیزی میخوری؟
-نه.
مامان-غلط نکن قربونت برم. بیا کوکی گردویی خریدم ازین بخور تا من برات شیرکاکائو بیارم.

با تعجب گفتم-شیرکاکائو؟
مامان-واسه آرش خریدم دیروز بهم گفت شیرکاکائو دوست داره.

ناخودآگاه دوباره تشکر کردم-مرسی مامان.

مامان-واسه شیرکاکائو؟ چیز مهمی نیست.
-به خاطر اینکه حواست به آرش هست. حس میکنم منو کاوه اصن بلد نیستیم درست حسابی حواسمون بهش باشه!

We Might Be Dead By TomorrowWhere stories live. Discover now