عشق یه توهمه...

333 68 108
                                    

Every night and every day
No matter what may come our way
We're in this thing together
The dark turns to light
We both come alive, tonight
I'm talking bout forever

Never gonna let you go
Giving you my heart and soul
I'll be right here with you for life
Oh, baby all I wanna do
Is spend my every second with you
So look in my eyes
I'll be by your side

The storms may come
And winds may blow
I'll be your shelter for life
This love, this love
I mean it till the day I die
(For life/D.O)

سرمو به شیشه تکیه داده بودم و نگاهم به بیرون بود ولی همه هوش و حواسم پیش کاوه بود که آروم رانندگی میکرد و حرفی نمیزد.  امروز بالاخره قرار بود بریم دنبال بچه، تموم کردن کاراش بیشتر از چیزی که کاوه انتظار داشت طول کشیده بود و امروز بالاخره وقتش بود، البته اول قرار بود بریم بیمارستان برای چکاپ وضعیت پام و نتونستم بگم نمیخوام چون هنوز با کاوه سرسنگین بودم و زیاد باهم حرف نمیزدیم.

تو پارکینگ بیمارستان پارک کرد و کمک کرد پیاده شم و عصاهامو بهم داد و باهم رفتیم داخل... چون نوبت داشتم خیلی معطل نشدیم.
دکتر با دیدنم لبخند زد و از جاش بلند شد.
دکتر-سلام دارا... میبینم که خیلی بهتری..!
لبخند زدم-آره بهترم.
دکتر-خوبه، شما خوبین آقای میری؟
با نیشخند به کاوه نگاه کردم، از بس که همه جا به عنوان برادر همدیگه معرفی میشدیم به اینکه با فامیلی همدیگه صدا شیم عادت کرده بودیم.
کاوه-ممنونم.
دکتر-خب... بیا معاینت کنم ببینم در چه حالی...مشکلی پیش نیومده؟

همونطور که رو تخت دراز میکشیدم گفتم-چند روز پیش خوردم زمین...
دکتر که در خال باز کردن اتل بود پرسید-بیشتر بگو...
-خب... از روی سه تا پله افتادم..‌.
دکتر-به پای چپت فشار وارد شد؟
زیر چشمی به کاوه که بالا سرم بود نگاه کردمو گفتم-خب... آره! یکم...
دکتر-دردتو توصیف کن.
بیخیال حضور کاوه شدم، دیگه آب از سرم گذشته بود.
-اوم، انقد درد داشت که چند ثانیه نفسم بند اومده بود و نمیتونستم از جام بلند شم.

و سعی کردم به هرجایی جز جایی که کاوه ایستاده نگاه کنم.
دکتر-ادامه داشت؟
-نه! بعد چند دقیقه دیگه درد نداشتم.
دکتر-با مسکن؟
-یه ساعت قبلش مسکن خورده بودم بعدش نه.
دکتر-خب... بد به نظر نمیرسه ولی باید بیشتر مراقب خودت باشی پسر خوب!
کاوه-مطمعنید؟ بهتر نیست از پاش عکس بگیرید؟ شاید مشکلش جدی باشه...

دکتر جدی سر تکون داد و گفت-لازم نیست اگه مشکلی پیش میومد دارا الآن راحت و بدون درد اینجا ننشسته بود ولی اگه نگرانید...
-نه! اگه چیزی باشه خودم میفهمم دیگه!
دکتر-ولی باز باید بیشتر مواظب باشی... پات توان یه حادثه دیگه رو نداره...
دوباره با تصور قطع شدنش به خودم لرزیدم.
-مواظبم!!!

و آه کشیدم-فقط بعضی وقتا از کنترلم خارج میشه...
دکتر جو رو عوض کرد-میدونم و این اشکالی نداره ولی تلاشتو کن. همون داروهای قبلی رو مصرف کن و ده روز دیگه برای کشیدن بخیه‌ها بیا.
-باشه.
دکتر-بسیار خب. میبینمت.
-دستتون درد نکنه!

We Might Be Dead By TomorrowWhere stories live. Discover now