Bathroom!

552 98 10
                                    

بعد از تمام شدن شیفت روزانه ی بیشتر دکتر ها، به جز پرستاران و دکترانی که باید شیفت شب هم در بیمارستان میماندند، خانم پارک در حالی که کیفش را برمیداشت تا از بیمارستان  برود، رو به جی هیون کرد و گفت: امشب اینجا بمون و به بخش های مختلف سر بزن. سرنگ بیمار هایی که بیست و چهار ساعت از بستری شدنشون میگذره رو عوض کن و علائم حیاتی شون رو چک کن.
جی هیون اهی در دلش کشید اما گفت:چشم سونبه
خانم پارک وسایلش را برداشت و از بیمارستان بیرون رفت.
جی هیون دفتر یادداشتش را برداشت و بیمار های بخش اورژانس، ICU ،CCU و VIP را
چک کرد. ساعت نزدیک چهار بود که به اتاق رزیدنت ها رفت و خودش را روی یکی از
صندلی ها رها کرد. چشمانش را بست و چنگی به موهایش زد که متوجه شد چقدر موهایش  چرب است.
_ آیششش.
شامپویی را که بین وسایلش در انجا بود را برداشت و از اتاق رزیدنت ها خارج شد. وارد دستشویی زنان شد. روپوشش را دراورد و جایی اویزان کرد و موهایش را زیر یکی از روشویی ها خیس کرد.
یونگی در دستشویی مردان، بعد از شستن دست هایش به سمت دستگاه خشک کن رفت اما متوجه شد دستگاه خراب شده است و کار نمیکند.
یونگی دست هایش را چند بار تکان داد و گفت: پس پولی که مریضا میدن کجا میره؟
یونگی به حرف خودش خندید. چون به خوبی میدانست ان پول کجا میرفت.
از دستشویی مردان بیرون رفت و با تصور خالی بودن دستشویی زنان، وارد انجا شد. اما با دیدن جی هیون سر جایش ایستاد و با تعجب به ان صحنه خیره شد.
جی هیون خم شده بود و در تلاش بود تا موهایش را بشورد اما نمیتوانست و کف های روی موهایش را اطرافش پخش کرده بود.
جی هیون با دیدن یونگی در چهارچوب در دست از کارش برداشت. لبخندی زد و دست کفی اش را برای یونگی تکان داد.
_ اوه سالم دکتر مین.
یونگی لبخند زورکی زد و دستش را تکان داد.
+ اینجا... چیکار میکنی؟!
_ من باید این سوالو بپرسم...
چشمی دور دستشویی چرخاند و گفت: اینجا دستشویی زناست.
یونگی تند تند دست هایش را تکان داد تا جی هیون دچار سوتفاهم نشود.
+ نه نه من فقط اومده بودم دستامو خشک کنم. دستگاه ما خراب بود.
جی هیون خنده ای کرد و گفت: میفهمم.
و به دستگاه دست خشک کن که پشتش بود اشاره کرد. یونگی به سمت دستگاه رفت و مشغول خشک کردن دست هایش شد. در همین حین مدام به جی هیون نگاه میکرد که همش با موهایش کلنجار میرفت تا بتواند موهایش را بشورد.
وقتی کارش تمام شد، میخواست بیرون برود که برگشت و گفت: کمک... میخوای؟
جی هیون بالفاصله گفت: اره! یعنی... چرا که نه!
یونگی لبخندی زد و به سمتش رفت. جی هیون دست هایش را پایین اورد. یونگی استین هایش را بالا زد و دست هایش را بین موهای جی هیون برد و ارام به حرکت در اورد.
_ دکتر مین باید تند تر دستاتونو حرکت بدین.
+ مطمئنی؟!
جی هیون سرش را تکان داد و گفت: موهای مردا خیلی کمه. شما میتونید موهاتونو تو یه دقیقه بشورید و راحت شین اما ما زنا اینجوری نیستیم. موهای ما بیشتر و بلند تره. باید خودمونو بکشیم تا موهامون تمیز شه. پس موهای من با ماساژی که الان دارید میدید تمیز نمیشه.
یونگی چند بار پلک زد و گفت: هر جور راحتی...
و شروع کرد به محکم حرکت دادن انگشت هایش. هیوشین سرش را با رضایت تکان داد و
گفت: خوبه... راستی عجیبه که این موقع بیمارستانید.
+ معمولا بیمارستان میمونم. کار برای انجام دادن زیاده.
_ به خاطر همینه که همیشه موقع عمل میخوابید؟
یونگی در حالی که دستش داخل موهای جی هیون بود، سر تکان داد.
_ اما اگه جای شما بودم میرفتم خونه و پیش کسایی که دوسشون دارم میخوابیدم.
+ میای باهم بخوابیم؟
_ چی؟!
یونگی سرش را عقب برد و خنده ی کوچکی کرد.
+ شوخی کردم.
جی هیون تکخندی کرد و گفت: اصلا خنده دار نبود.
یونگی سرش را تکان داد و گفت: درسته. نبود... میدونی من تنها زندگی میکنم و تنها کسی که دوسش دارم...
یونگی کمی فکر کرد و گفت: تختم...بالشتم...پتوم و...یخچالمه.
جی هیون به یاد حرف های دکتر مین در اتاقش افتاد که درمورد غذا خوردن با خانواده اش صحبت میکرد. شاید ترجیح میداد در بیمارستان بماند تا همچین خانه ای.
+ اگه یه وقت خواستی موهاتو بشوری میتونی از حموم اتاق من استفاده کنی.
جی هیون لبخند خوشحالی زد و گفت: واقعا؟!
+ اره. بهتر از اینه که اینجا موهاتو بشوری. دوست ندارم هر وقت برای خشک کردن دستام
میام اینجا تو رو تو این وضعیت ببینم. میدونی... اصلا صحنه ی جالبی نیست.
لبخند از لب های جی هیون محو شد و چشم غره ای به یونگی رفت.
_ حتی بلد نیستی چجوری لطف کنی.
یونگی دست ازحرکت دادن دست هایش برداشت و گفت: با من خودمونی حرف زدی؟!
_ بله.
یونگی خنده ی ناباوری کرد و گفت: تو گستاخ ترین ادمی هستی که به زندگیم دیدم! همه تو بیمارستان از من میترسن!
جی هیون شیر اب را باز کرد و مشغول شستن موهایش شد و گفت: بیشتر از این که ترسناک باشی شبیه یه گربه ی معصوم و اسیب پذیری.
یونگی پوزخندی زد و دست هایش را شست. دست هایش را به کمرش زد و رو به جی هیون ایستاد.
حالا که منو به یه گربه ی اسیب پذیر تشبیه کردی، فردا تو اتاق عمل منتظرتم. دو تا پشت
سر هم.
و بیرون رفت.
_ بیشتر از اینم انتظار نداشتم.
--
اقای مین سرفه ای کرد و نگاهش را به منشی اش داد.
+ حالش چطوره؟
مرد عینکش را جا به جا کرد و گفت: توی عمل های زیادی شرکت میکنه. تازگیا تو بیمارستان میخوابه و خونه نمیره.
پیرمرد دوباره سرفه کرد و گفت: اون میدونه کنار خونه اش کشیک میدید تا مجبورش کنید بیاد اینجا.
منشی سرش را تکان داد و موافقت کرد.
+ خیلی خب میتونی بری.
منشی تعظیم کرد و به سمت در رفت. بین راه ایستاد و گفت: قربان... تصمیم ندارید وصیت نامه رو عوض کنید؟
اقای مین با قاطعیت سرش را تکان داد و گفت: نه!
منشی سرش را به معنی تفهیم تکان داد و یاداوری کرد: ساعت چهار دکتر برای معاینه تون
میاد.

Dᴏᴄᴛᴏʀs Oғ Gᴏɴɢɪʟ | MYG |  [Completed]Where stories live. Discover now