First Meet

1.6K 159 40
                                    

+ اهای انترن باتوام!
جی هیون با صدای فریاد خانم پارک به خودش اومد .سرش رو تکون داد و تعظیم کرد .
_بله سونبه!
خانم پارک با دستای بر سینه گفت :چند دقیقه ست هی دارم صدات میکنم .حالت خوبه؟
جی هیون برای یک ثانیه چشم هایش را بست تا تمام توانش رو بازیابی کند .بعد لبخند خسته ای زد .
_ببخشید سونبه فقط یکم خوابم میاد .
خانم پارک چشم غره ای به جی هیون رفت و با لحن غرور مندی گفت :ببین جی هیون...
اینجا خستگی معنا نداره. باید خواب از سرت بپره .این تازه اولشه .
جی هیون تعظیم کوتاهی کرد که باعث شد موهای فندقی اش پریشان بشوند .
_بله سونبه...حرفاتونو اویزه ی گوشم میکنم .
دکتر پارک با بی حوصلگی گفت :خوبه ...
و از کنار جی هیون رد شد .
جی هیون اروم، بدون اینکه کسی متوجه بشود از بخش اورژانس خارج شد .از کنار پذیرش رد شد و به سمت اتاق استراحت رزیدنت ها رفت .
وقتی وارد اتاق شد، اروم در را پشت سرش بست و خودش رو روی یکی از تخت های بهم
ریخته ی انجا انداخت.
هر لحظه ممکن بود برای کاری صدایش کنند .پس نمیدانست تا کی میتواند استراحت کند .توی دو روزی که کارش را توی بیمارستان گون گیل شروع کرده بود، نتوانسته بود دو ساعت پشت سر هم بخوابد .موهایش رو نشسته بود و درست مثل دختران غار نشین شده بود .
درست لحظه ای که چشمانش گرم شد و به سمت خواب میرفت، از بلند گو های بیمارستان
صدای وحشتناکی بلند شد .صدا به قدری بلند و ناگهانی بود که باعث شد جی هیون رو تخت سیخ نشست.
+کد آبی ...کد آبی ...لطفا هر کارمندی که در بیمارستان حضور داره به بخش اورژانس
مراجعه کنه ...تکرار میکنم لطفا ...
قلبش دیوانه بار به قفسه ی سینه اش میکوبید .
_لعنتی ...
بلند شد و از اتاق بیرون رفت .در حالی که به سمت بخش اورژانس میدوید، کش مویش را از مچ دستش بیرون کشید موهایش را بست تا مزاحمش نباشند.
ِوله بود .انقدر وقتی به اورژانس رسید، تازه فهمید چرا کد آبی داده اند .بخش اورژانس ِول
شلوغ بود که جی هیون فکر کرد بخش را اشتباهی اومده .
نفس عمیقی کشید .احتمالا یک عالمه مجروع اونجا بود .توی جمعیت این طرف و ان طرف میرفت تا کسی را پیدا کند که به کمکش احتیاج داشته باشد، که احساس کرد کسی روپوشش را میکشد .
برگشت و پسر بچه ی گریانی رو دید که یکی از چشم هاش کبود شده بود .جی هیون روی
زانو هاش نشست و شانه های پسرک را گرفت .
_چی شده؟! حالت خوبه؟!
اما پسرک فقط با صدای بلند گریه میکرد .ارام دستش را بالا بردو به جایی پشت سرش اشاره کرد .جی هیون نگاهی به پشت سر پسر کرد و زنی را دید که روی تختی دراز کشیده بود و از درد به خود میپیچید .
جی هیون به سرعت به سمت زن رفت .زن بی وقفه ناله میکرد .جی هیون چراغ قوه ی
پزشکی اش را از جیب روپوشش در اورد .پلک زن را با دستش باز کرد و نور چراغ را
روی مردمکش انداخت .مردمک چشم هایش گشاد شده بودن .به شکم زن فشار ارومی وارد
کرد .زن مثل قبل ناله میکرد .فشاری به پهلویش وارد کرد که زن از درد داد کشید .جی هیون دستپاچه شد. نمیدانست چی کار کند .صدای داد و فریاد رزیدنت ها و پزشک ها در گوشش
میپیچید .جی هیون دست هایش را مشت کرد و سعی کرد فکر کند .
به سمت پذیرش دوید .هیچ کس پشت میز نبود .
_اهای کسی اینجا نیست؟ !
مردی با پیراهن خونی پشت میز ظاهر شد .جی هیون خدارا شکر کرد .اب دهنش را قورت
داد تا از خشکی اش کم کند .
_من یه اتاق عمل میخوام .
+متاسفم ولی همه ی اتاق ها رزرو شده یا پره .
جی هیون لعنتی فرستاد .
_ببین من یه بیمار با خون ریزی داخلی حاد دارم اگه تا یه ساعت دیگه عمل نشه میمیره .
+عذر میخوام .واقعا ممکن نیست.
جی هیون کلافه شد .چنگی به موهایش زد.
_ میشه بگید چه اتفاقی افتاده که کد ابی دادید؟
+میگن یه اتوبوس مسافر بری از جاده منحرف شده. خیلی تلفات داشته.
جی هیون سرش را تکان داد و تصمیم گرفت برود کمک بیاورد .به سمت در بخش دوید اما
چیزی اورا وادار کرد بایستد.
+همین الان منتقلش کنین به اتاق عمل .
جی هیون استاد و نگاهی به پشت سرش کرد .مردی با روپوش سفیدش مشغول معاینه بیماری بود که روی چند صندلی پشت سر هم دراز کشیده بود .خوشحال شد و به سمت مرد رفت .
تعدادی پرستار و رزیدنت دورش حلقه زده بودند و حرف هایش را اطاعت میکردند .
جی هیون کنار مرد ایستاد .
_میشه اتاق عملتونو به من بدید؟
مرد که در حال چک کردن مریضش بود، لحظه ای مکث کرد اما حتی نگاهی به جی هیون
نکرد و به معاینه اش ادامه داد .جی هیون حرصش گرفت اما با مالیمت تکرار کرد :ازتون
میخوام اتاق عملتونو به من منتقل کنید .
مرد باز هم توجهی نکرد که جی هیون مچش را در حال معاینه گرفت .صدای تعجب پرستار
ها بلند شد .مرد که روی بیمارش خم شده بود، بدون نگاه کردن به جی هیون صاف ایستاد و مچش را بیرون کشید .از ابهت مرد و تعداد رزیدنت ها و پرستار هایی که دورش ایستاده
بودند، مطمئن شد که مرد دکتر خبره و با تجربه ایست .حدس زد که قرار است به خاطر رفتار الان ـش به دردسر بیافتد .اما چیزی که الان برایش اهمیت داشت بیمارش بود .
_بیمار من داره میمیره
مرد پوزخند کمرنگی زد و از کنار جی هیون گذشت .اما جی هیون خیال تسلیم شدن نداشت .
استین مرد را گرفت و اورا مجبور به توقف کرد .مرد با صدای متعجبی که در عین حال
عصبانی و ترسناک بود گفت :داری چیکار میکنی؟
جی هیون با لحنی شمرده شمرده و قاطع گفت :بیمار من داره میمیره .
+یعنی میگی از بیمار خودم دست بکشم؟
جی هیون نگاهی به پشت سرش کرد تا مرد مریض را ببیند .بعد از چک کردن سطحی مرد
برگشت و گفت :بیمار من فشارش افتاده و از شدت خونریزی شکمش سفید شده .اما مریض شما فقط یه پارگی تندان تو زانوش داره .میشه با کیسه ی اب گرم و چند تا بخیه بیمار رو
حده اکثر تا چهار ساعت سالم نگه داشت.
و با لحن تمسخر امیزی ادامه داد : میخواید من بیمارتونو درمان کنم؟
پرستار ها و رزیدنت ها خنده ی ریزی کردند که باعث شد مرد از درون عصبانی بشود .
پرستار ها و رزیدنت ها با تعجب و شیفتگی به ماجرا نگاه میکردند .برایشان عجیب بود که
چطور کسی میتواند جلوی دکتر مین تا این حد پافشاری کند .
جی هیون ارام استین مرد را ول کرد و امیدوارانه منتظر جواب مرد بود .
مرد نگاهی به بیمارش و بعد به چشمان نترس جی هیون کرد .
+اتاق مارو به ایشون منتقل کنید.
جی هیون خوشحال شد .انگار یک بشقاب پر از خورشت توفو بهش داده بودند .لبخندی از سر اسودگی زد و تعظیم بلندی کرد .
_کامسامیدا سسنیم (ممنون دکتر)
مرد توجهی نکرد .پشتش را به جی هیون کرد و به راه نرفته اش ادامه داد
جی هیون به سمت پذیرش دوید .
_باید به یکی زنگ بزنم .زود باش !
زنی که پشت پیشخوان ایستاده بود، دستپاچه تلفنی را به سمت جی هیون هل داد .جی هیون با دستان لرزانش شماره ی دکتر پارک رو گرفت .
+الو ...
_الو سونبه؟ !من یه بیمار دارم که باید سریعا عمل شه .
دکتر با لحن ناامیدانه ای گفت :جی هیون همه ی اتاق عم ...
جی هیون به دکتر فرصت نداد .
_من یه اتاق عمل دارم ...!
حتی از پشت تلفن هم میشد تعجب دکتر را تشخیص داد .
+چطوری اتاق گیر اوردی؟
جی هیون لبخند زد .
_داستانش طوالنیه...


°^° ووت °^°

Dᴏᴄᴛᴏʀs Oғ Gᴏɴɢɪʟ | MYG |  [Completed]Where stories live. Discover now