#2 Kim Taehyung pt.1

49 15 31
                                    

- بچه؟

جوابی نمیدم. در واقع اون لحظه ذهنم رو چیز دیگه‌ای پر کرده. نیم نگاهی به عمارت پشت سرم میندازم. با این حال، می‌تونم سنگینی نگاه بقیه رو روی خودم احساس کنم. می‌دونم چی توی سرشون می‌گذره: چرا حتی با وجود تمام این اتفاق‌ها نمی‌خوام از خونه‌ای که دوست‌هام رو توش از دست دادم، دل بکنم. جواب توی همون جمله‌ایه که چند لحظه پیش گفتم: «اون این جاست و به کمک من نیاز داره.»

پدر جلو میاد، کنارم می‌ایسته و میگه: «من می‌تونم کاری رو که از یونگی خواسته بودی، برات انجام بدم.»

- قصد دارید دوباره احضار روح انجام بدین؟

پدر لبخندی جزئی تحویل استاد کو میده و میگه: «نیازی به احضار نیست. این بار باید آسون‌تر باشه.»

نمی‌تونم توصیف کنم چه قدر از پدر که تصمیم گرفته بود جونش رو به خاطر من و لیسا به خطر بندازه، ممنونم.

- پس فکر کنم به من هم نیاز پیدا می‌کنید.

همه نگاه‌ها به سمت دکتر برمی‌گرده که از کنار سومین و استاد کو به سمت پدر و من میاد و با این حرکت اعلام می‌کنه که قرار نیست با اون دو نفر بره.

استاد کو خیلی ناگهانی میگه: «کارتون دیوونگیه.» اما می‌تونم احترام رو توی نگاه استاد ببینم. مطمئنم بقیه هم اونو دیدن، چون دو نفر همراهم لبخندهای یک وری می‌زنن و اون دو نفرو تشویق می‌کنن که هرچه زودتر راه بیفتند.

نگاه‌ها از هم کنده نمیشه. استاد کو و سومین هر چند لحظه به عقب برمی‌گردن و به نوبت نگاه نگرانشون رو به ما سه نفر می‌دوزن. سعی می‌کنم لبخندهای پر اطمینانی بزنم تا شاید کمی خیالشون راحت بشه، اما می‌دونم بی‌فایده‌ست. کافی بود فقط یک لحظه خودم رو جای اون‌ها بذارم تا مطمئن بشم که توی این شرایط، آسودگی معنا نداره. با این حال، همه باید سعی کنیم زنده بمونیم؛ حتی اگه کابوس‌ها بقیه عمرمون شکارمون کنن.

بالاخره با ناپدید شدن اون دو نفر توی پیچ جاده، به سمت پدر برمی‌گردم و می‌پرسم: «چی احتیاج داری؟»

پدر کمی چونه‌شو می‌خارونه و جواب میده: «باید چک کنم»

- باشه پس... من و دکتر منتظر پلیس می‌مونیم

امیدوارم سومین‌شی و استاد کو هر چه سریع‌تر به ناحیه‌ای برسن که موبایل آنتن بده، وگرنه سرنوشت ما سه نفر به این بستگی داره که اون قاتل با چه سرعتی بتونه از زیرزمین خارج بشه.

- پیداش کردم

پدر چندان هیجان‌زده به نظر نمی‌رسه؛ در این مورد بهش حق میدم. لیستش رو جلوی چشمام می‌گیره و بهم فرصت میده تا اون لیست نه چندان بلند رو حفظ کنم. این وسط دکتر داوطلب خطرناک‌ترین کار ممکن میشه: «شما برید دنبال هر کاری که لازمه بکنید... من این جا نگهبانی میدم»

Who's NextWhere stories live. Discover now