"چرا اینکارو می‌کنی" گفت و به آرومی دستش رو به پشتش حرکت داد تهیونگ تفنگ رو از زیر کتش میتونست ببینه 

"فکرشم نکن" یو لب زد

"بذار بره" پدر کوک گفت و نزدیکتر شد

"مجبورم نکن تا به تو هم شلیک کنم"

"تو اینکارو نیمکنی"

"منو امتحان نکن"

"م-مستر بهش آسیب نزن" تهیونگ با گریه داد زد همین الانش هم از دیدن خون پخش شده رو از زمین که از مادر کوک می‌رفت وحشت کرده بود
"اوه مثل این؟" یو خطاب به تهیونگ گفت و به پای بردارش شلیک کرد

"آه فاک" کمی رو زانوش خم شد اما به سرعت سرپا شد و به سمت بردار کوچیک ترش خیز برداشت
"تو ! یه تیکه گوه ! نباید به خانوادت شلیک کنی" گفت و مشت محکمی تو صورتش زد

"اون مال منه" یو خنده ای کرد و خون کنار لبش رو پاک کرد
"وی برای تو نیست !" مرد بزرگتر داد زد و سرپا شد
"اون هایبرید یه جئونِ پس برای منم هست سخت نگیر تقسیم کردن کار خوبیه برادر!"

"فاک یو" گفت و مشت دیگه ای به صورتش زد یو زمین خورد و تفنگ از دستش سر خورد
مرد بزرگتر با دیدن حرکت نکردن برادرش نیشخند تمسخرآمیزی زد و به سرعت سمت همسرش رفت و زانو زد کرد ..

شاید برادر کوچیکش رو خیلی دست کم گرفته بود..

"هانی هی هی همچی درست میشه دکتر کمکت می‌کنه تو حالت خوب میشه" گفت و سرش رو رو پاش گذاشت
"می-میدونم عزیزم" لبخند زد و دستش رو بیشتر رو زخمش فشار داد

"ب-به و..وی کمک..کن کوک.. بهش ن-نیاز داره" گفت و به تهیونگ گریونی که تو خودش جمع شده بود اشاره کرد
"هی پسر ، بیا برگردونیمت خونه" پدر جونگکوک سمتش اومد و گوشیش رو به دست گرفت تا برای کمک جونگکوک رو خبر کنه

تهیونگ با امیدواری بهش نگاه کرد اما با حرکت کردن گونگ یو لبخندش محو شد
"م-مراقب باش" با صدایی که به سختی از گلوش درومد هشدار داد

و لحظه بعد این صدای شلیک بود که دوباره به صدا درومد ، مرد بزرگتر خشک زده برگشت و به برادرش که نیم خیز تفنگ رو به دست گرفته بود خیره شد  قبل اینکه زمین بیفته سرفه ای کرد و خون زیادی از دهنش بیرون ریخت
"عزیزم!!" مادر جونگکوک فریاد زد و به سمت همسرش خزید

"م-مستر" تهیونگ با صدایی که حتی خودش هم به سختی می‌شنید از لا به لایه لبهای خشکش زمزمه کرد

زن با نگاه ناراحت به هایبرید خیره شده بود
"ما متأسفیم وی" به آرومی زمزمه کرد خون از دهنش بیرون ریخت و لحظه ای بعد بی حرکت به هایبرید خیره بود

"نه خواهش میکنم نه از پیشم نرید" هایبرید تلاش کرد به سمتشون بدوه که با کشیده شدن قلاده زمین خورد
با ناخون های تیزش تلاش کرد اون قلاده چرمی رو پاره کنه اما تنگ تر و محکم تر از چیزی بود که بشه اسیبی بهش زد

"خواهش میکنم کمکشون کن مستر خواهش میکنم نذار بمیرن قول میدم از پیشت جایی نرم کمشون کن" تهیونگ با گریه رو به گونگ یو التماس میکرد
اما مرد فقط با لبخند آرومی به اجساد رو زمین لگدی زد
صدای نفس های سخت مرد و زن رو می‌شنید اما حرکتی نمی‌کردن

به چشمهای خیره زن رو زمین زل زد و اشک های بیشتری روونه چشمهاش شد
"اون برادرت بود چطور اینقدر بی رحمی"
"من بی رحم نیستم فقط کاری رو که بخوام میکنم گربه کوچولو" گونگ یو گفت و بند قلاده هایبرید رو پشت سرش کشید
در اتاق با صدای بلندی باز شد و با شدت تو اتاق پرت شد "حالا مثل یه پسر خوب همینجا میمونه تا من اون .. بهم ریختگی رو تمیز کنم"

تهیونگ بی حس سر تکون داد
"من پسر خوبی میمونم"

-

"چیزی نیست آروم باش عزیزم" جونگکوک نفس عمیقی گرفت و به صورت دورانی کمر هایبرید لرزون تو بغلش رو نوازش میکرد
"اون-اونا به خاطر من مردن" تهیونگ با لرزش زمزمه کرد و خودش رو از بغل پسر بزرگتر عقب کشید اگر داد نزده بود اونا هیچوقت داخل نمیشدن

"نه ته .. هیچی تقصیر نبود"

"ازم متنفر نباش" با درموندگی لب زد و اشکاش رو با آستین هودیش پاک کرد
"بیبی بیا اینجا جونگکوک" با خونسردی زمزمه کرد کمر تهیونگ رو گرفت و هایبرید رو تو بغلش غرق کرد

"از دستم عصبانی نیستی؟"

"نه کیوتی .. فقط میخوام بدونم اون کی بوده.."
هایبرید گازی از لبش گرفت موقعی که اتفاق رو تعریف میکرد اسم مسترش رو نگفته بود ..

"نمیتونم"

"باید اسمش رو بدونم تهیونگ"

"نه اون به توهم آسیب میزنه"
هوفی کشید.. نمیتونست اینطور هایبرید رو مجبور کنهو بترسونتش .. حتما باید راهی باشه که بتونه اون اسم رو از زبون هایبرید بشنوه ..

____________________________

یه تیکه از پازل حل شد •~• هیح
اگه مشکل نوشتاری تو پارت ها دیدید حتما بهم بگید عسلیام ^^ و اینکه ممنون که میخونیدش 🍓✨💖
بچززز راستییی چند هفته ای بود که تو هشتگ ویکوک رتبه یک بودیم ⁦ಥ‿ಥ⁩ اسکرین شاتشو پیدا نکردم ولی فوق العاده خر کیف بودم الان اگه اشتباه نکنم فک کنم رتبه سه ایم آره خلاصه ⁦(ʘᴗʘ✿)⁩

 𝙅𝙚𝙤𝙣'𝙨 𝙃𝙮𝙗𝙧𝙞𝙙 | 𝙆𝙤𝙤𝙠𝙫Where stories live. Discover now