16

295 82 55
                                    

16: Don't Leave Me

لان ژان به سختی دست وی ووشیان با دست مجروحش نگه داشته بود.

لان ژان به سختی دست وی ووشیان با دست مجروحش نگه داشته بود

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

″وی یینگ!″

لان ژان خیلی تحت فشار بود. تمام مدت صحنه تو خوابش جلوی چشماش تکرار می‌شد.
ترس از دست دادن وی ووشیان وجودش گرفته بود و قلبش می‌فشرد.

لان ژان هیچوقت انقدر احساس ضعف نکرده بود. حس کرد دست وی ووشیان داره سُر می‌خوره و محکم‌تر نگهش داشت.

وی ووشیان با بغض چشم هاش باز کرد و با تعجب به لان ژان خیره شد.

′مگه لان ژان همون فردی نبود که روش های اون رو زیر سوال می‌برد و رو به روش قرار داشت، پس چرا بجای جیانگ چنگ این لان ژان بود که دست اون گرفته بود؟!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

′مگه لان ژان همون فردی نبود که روش های اون رو زیر سوال می‌برد و رو به روش قرار داشت، پس چرا بجای جیانگ چنگ این لان ژان بود که دست اون گرفته بود؟!...چرا لان ژان خودش امشب اینقدر عذاب می‌داد، چرا لان ژان انقدر تلاش می‌کرد؟′

وی ووشیان متعجب بود؛ اما در ته قلبش غمگین بود که ذره ای امید داشت جیانگ چنگ به سمتش بیاد و بهش بگه بهش باور داره ولی...

″وی یینگ..!″

لان ژان در نگه داشتن وی ووشیان ناتوان شده بود، جراحت بازوش خون ریزی شدیدی داشت و پهلوش تیر می‌کشید و خون ریزی داشت از طرفی زخم روی سینش می‌سوخت. لباس سفید لان ژان غرق در خون بود...!

ناگهان حس کرد سرفه های خونی بهش دست داده و سعی کرد جلوشون بگیره.
چرا باید سرفه خونی بهش دست می‌داد وقتی تمام اتفاقات الان توی کتاب بودند؟!

هر چند این لحظه، نجات وی ووشیان به دست اون رو فقط در رویا دیده بود و تو کتاب نخونده بود ولی...

Never ForgetWhere stories live. Discover now