• Part 14

5.1K 483 218
                                    

{ این قسمت شامل محتوای +18 است [ Smut ] }

" میشه کنارم بخوابی؟"

لحظه‌ای در سکوت به چهره‌ی گرفته و لحن پر تردید پسر خیره شد و بعد با برگردوندن سرش به سمت مخالف پوزخند صداداری زد. هنوز خیرگی نگاه سنگین تهیونگ رو روی خودش احساس میکرد. تمایل عجیبی به در آغوش کشیدنش داشت و این، خطرناک ترین حسی بود که تو این چندسال اخیر زندگیش تجربه میکرد. با اخم کمرنگی بدون اینکه به پسر نگاهی بندازه با سیگار بین انگشت‌هاش از جاش بلند شد و کنار پسرک غمگینی که شبیه به گلی پژمرده روی تخت مچاله شده بود، روی ملافه‌ی تخت دراز کشید و خیره به سقف تاریک اتاق آخرین پُک رو به سیگار سوخته‌ش زد و اون رو روی میز انداخت و بدون اینکه تغییری به حالت دراز کشیدنش بده به تهیونگ نگاه سردی انداخت:" برای اینکه کنارت بخوابم، باید دراز بکشی."

پسر با پلک زدن از حالت شوک خارج شد و با گذاشتن سرش روی بالش نرمِ کنار جونگکوک زانوهاش رو توی شکمش جمع کرد و به قفسه سینه‌ی مردونه جونگکوک که از بین دکمه‌های باز شده پیراهنش معلوم بود چشم دوخت. وقتی به یاد حرف هایی که جانگ وون بهش زده بود میوفتاد، قلبش بیشتر از قبل به خودش می‌پیچید؛ تصور اینکه جونگکوک تمام کودکیش رو با ترس چشم‌‌روی هم گذاشته و با بغض و اشک از خواب پریده باعث میشد شرایط دردناک خودش رو فراموش کنه و دلش بخواد برای درد پشت نگاهِ مرد جوون کنارش اشک بریزه. آه بی‌صدایی کشید و با شرم از نگاه خیره‌ش به قفسه‌سینه جونگکوک، با وجود ترس از تصویری که پشت پلک‌هاش زنده میشد، چشم‌ روی هم گذاشت و به ثانیه نکشید که تصویر نگاه براق و زننده‌‌ای مقابل چشم‌هاش به تصویر کشیده شد و بغض سنگین توی گلوش رو همراه آب دهنش رو قورت داد که دستی بی‌مقدمه دور کمرش حلقه شد و با نزدیک شدن تنش به بدن پر حرارت جونگکوک نفس توی سینه‌ش حبس شد:" آروم بگیر، تنت رو ویبره‌ست."

وقتی دست‌های قوی جونگکوک دور کمرش چفت شد و لحن عصبی و نگرانش رو شنید؛ نفسش رو پر صدا بیرون داد و با مکث سرش رو به سینه‌ی جونگکوک تکیه داد. در کمال تعجبش آروم شدن ضربان قلبش رو احساس میکرد و با اینکه همیشه نزدیکی بیش از حدش با دیگران باعث نگرانیش بود اما حالا، توی آغوش جونگکوک بودن آرومش میکرد... و امنیتی که جسمش احساس میکرد تناقض عجیبی با ناامنی قلب پر تپشش داشت.

" نکن."

متعجب از شنیدن صدای کلافه جونگکوک سرش رو بالا آورد و از پشت نگاه تار و خیسش به چهره‌ی خشکی زل زد که از بالا سر بهش خیره بود:" اگه فقط یک ثانیه بیشتر انجامش بدی، به یه خوابیدن ساده ختم نمیشه."

اینبار نگاه گیجش به دستی که روی سینه جونگکوک گذاشته بود افتاد و به تندی دستش رو عقب کشید. از روی عادتش سر انگشتش رو روی تکیه‌گاهش حرکت میداد و اینبار تکیه گاهش عضله‌های تحریک برانگیز پسر بود. معذب کمی سرش رو به عقب متمایل کرد و تکون ریزی خورد تا از نزدیکی بیش از حدشون جلوگیری کنه که دست‌های شل شده جونگکوک دوباره دور کمرش سفت شد:" نباید انقدر وول بخوری فرفری."

| 𝘙𝘦𝘥𝘶𝘤𝘦𝘳 ꜱᴛᴏʀʏ 🌱 |Where stories live. Discover now