part26:without you

846 146 8
                                    

(عکس مرتبط با پارت)

عکس رو کف دست های کوچیکش گرفته بود ، اون تیکه کاغذ به قدری اشکی و خیس شده بود که توی دستش مچاله شده بود.


له چهر های خندونشون توی اون عکس نگاه میکرد ، جفتشو پیراهن راه راه پوشیده بودن و کنار هم با لبخند نشسته بودن یادشه که اون کلاه حصیری رو اون روز یونگی براش گرفته بود و بهش میگفت که چقدر اون بهش میاد و چهره اش رو با نمک تر کرده.

مکالمه هاشون رو هنوز توی ذهنش میشنوید.

_______

جیمین : هوا خیلی خوبه نه ؟

یونگی : آره ... بهار دیگه رسیده

به زمین سبز جلوشون نگاه کردن تهیونگ روی پارچه ای که انداخته بودن نشسته بود و جیای کوچولو رو در آغوش گرفته بود در حالی که خواهرش کمی اونور تر به دست هاش تکیه داده بود و طبیعت رو تماشا میکرد ، جونگکوک با دوربینی که بندش رو دور گردنش انداخته بود اینور اونور میدوید و تقریبا از همه چی عکس میگرفت ، بهار سوژه های عکاسی زیادی بهش داده بود.

تهیونگ : جونگکوک! بیا بشین !

اما اون بانی کوچولو بدون توجه به ددی اش از طبیعت عکس میگرفت و کاغذ های عکس که از دوربینش در میومدن رو توی کیف دوشی کوچیکش جا میداد.

با ادامه پیدا کردن غرغر های تهیونگ با شیطنت دوربین رو سمت اون گرفت و ازش عکس گرفت و باعث شد اون مرد اعتراضی بکنه

کوک : من اینو نگه میدارم تا به گوکی خودمون نشون بدم و بگم اون موقع چقدر باباش جذاب بوده !

جفتشون ریز به آینده نگری جونگکوک خندیدن اون انقدر بلند حرف میزد که صداش از اون فاصله هام شنیده میشد.

یونگی : ما عکسامونو به کی نشون بدیم ؟

پسر موبلوند با شیطنت خاصی دوست پسرش رو نگاه کرد.

جیمین : نکنه توهم دلت گوکی میخواد؟!

یونگی : گوکی ؟! نه ... من همیشه دوست داشتم یه دختر داشته باشم.

جیمین : فکر میکنی بتونی با من داشته باشیش ؟

کنجکاو پرسید.

یونگی : اونو نمیدونم ... ولی میدونم که دلم میخواد کل زندگیمو با تو باشم و چیزای زیادی و کنار هم تجربه کنیم

از حرف های اون پسر به وجد اومده بود با ذوق دستش رو زیر چونش گذاشت و منتظر نگاه کرد.

خنده ی کوتاهی به اون کرد و ادامه داد :

مثلا ... تجربه سفر دو نفره یا اینکه وقتی از خواب بیدار میشم تورکنار خودم ببینم ، اینکه بدونم تو هستی همیشه ... تا وقتی ناراحتم به تو تکیه کنم و تو با لمس جادویی دستات آرومم کمی اینکه هر وقت جلوی آینه میری ... دستامو دور کمرت حلقه کنم و از پشت بغلت کنم و بهت بگم چقدر زیبایی اینا چیزای کوچیکیه و خب میدونی

Shade Of BeautyWhere stories live. Discover now