(عکس مرتبط با پارت)
عکس رو کف دست های کوچیکش گرفته بود ، اون تیکه کاغذ به قدری اشکی و خیس شده بود که توی دستش مچاله شده بود.
له چهر های خندونشون توی اون عکس نگاه میکرد ، جفتشو پیراهن راه راه پوشیده بودن و کنار هم با لبخند نشسته بودن یادشه که اون کلاه حصیری رو اون روز یونگی براش گرفته بود و بهش میگفت که چقدر اون بهش میاد و چهره اش رو با نمک تر کرده.مکالمه هاشون رو هنوز توی ذهنش میشنوید.
_______
جیمین : هوا خیلی خوبه نه ؟
یونگی : آره ... بهار دیگه رسیده
به زمین سبز جلوشون نگاه کردن تهیونگ روی پارچه ای که انداخته بودن نشسته بود و جیای کوچولو رو در آغوش گرفته بود در حالی که خواهرش کمی اونور تر به دست هاش تکیه داده بود و طبیعت رو تماشا میکرد ، جونگکوک با دوربینی که بندش رو دور گردنش انداخته بود اینور اونور میدوید و تقریبا از همه چی عکس میگرفت ، بهار سوژه های عکاسی زیادی بهش داده بود.
تهیونگ : جونگکوک! بیا بشین !
اما اون بانی کوچولو بدون توجه به ددی اش از طبیعت عکس میگرفت و کاغذ های عکس که از دوربینش در میومدن رو توی کیف دوشی کوچیکش جا میداد.
با ادامه پیدا کردن غرغر های تهیونگ با شیطنت دوربین رو سمت اون گرفت و ازش عکس گرفت و باعث شد اون مرد اعتراضی بکنه
کوک : من اینو نگه میدارم تا به گوکی خودمون نشون بدم و بگم اون موقع چقدر باباش جذاب بوده !
جفتشون ریز به آینده نگری جونگکوک خندیدن اون انقدر بلند حرف میزد که صداش از اون فاصله هام شنیده میشد.
یونگی : ما عکسامونو به کی نشون بدیم ؟
پسر موبلوند با شیطنت خاصی دوست پسرش رو نگاه کرد.
جیمین : نکنه توهم دلت گوکی میخواد؟!
یونگی : گوکی ؟! نه ... من همیشه دوست داشتم یه دختر داشته باشم.
جیمین : فکر میکنی بتونی با من داشته باشیش ؟
کنجکاو پرسید.
یونگی : اونو نمیدونم ... ولی میدونم که دلم میخواد کل زندگیمو با تو باشم و چیزای زیادی و کنار هم تجربه کنیم
از حرف های اون پسر به وجد اومده بود با ذوق دستش رو زیر چونش گذاشت و منتظر نگاه کرد.
خنده ی کوتاهی به اون کرد و ادامه داد :
مثلا ... تجربه سفر دو نفره یا اینکه وقتی از خواب بیدار میشم تورکنار خودم ببینم ، اینکه بدونم تو هستی همیشه ... تا وقتی ناراحتم به تو تکیه کنم و تو با لمس جادویی دستات آرومم کمی اینکه هر وقت جلوی آینه میری ... دستامو دور کمرت حلقه کنم و از پشت بغلت کنم و بهت بگم چقدر زیبایی اینا چیزای کوچیکیه و خب میدونی
YOU ARE READING
Shade Of Beauty
FanfictionComplete #yoonmin #Vkook برقص روی تیغ این صحنه برای ماست و اگه تمام شدیم جاودانه خواهیم شد ! چشمم رو آینه ات کن بهم بگو که توی صورت غمگینت میبینی که چطور غم تورو مثل فرشته ای پاک قالب داده بهم بگو که از لا به لای ترک های قلبت ... نور بکر عشق رو میب...