part20: baby bunny

1K 148 3
                                    

(پارت اسمات داره اگر دوست ندارید ردش کنید🔞⚠️)

دستش رو روی پهلو اون گذاشت و اونو به خودش چسبوند ، تمام امشب چهره اش رو خوشحال دیده بود و این خوب بود ، خیلی خوب.
نگاهی به پسر مو مشکی کرد و سرش رو روی شونه اش گذاشت ، آرامش عمیقی ترکیب شده با شادی احساس میکرد.
پدر و مادر الیسا و تهیونگ از تجربیاتشون و داستان های زمان دورشون میگفتن ... زوج مسنی که روز هایی که با هم گذرونده بودن کنار چشم ها و روی پیشونیشون رو خط انداخته بود ولی خم به ابروشون نیورده بود ... چون هم دیگر رو داشتن...
ما هم میتونیم مثل اونا بشیم ؟ چیزی بود که جیمین بهش فکر کرد.
بار دیگه ای به خانم کیم که در حال حرف زدن و گفتن خاطره بود نگاه کرد ، همون لحظه پدر الیسا دستش رو جلو برد و موهای همسرش رو که چند تار سفیدی توشون دیده میشد پشت گوشش فرستاد و با لبخندی به حرفاش گوش داد.
به اون لبخند زد ، چیزی قشنگ تر از عشق بود ؟
به دست یونگی که کنار پهلوش بود نگاه کرد.
چه اهمیتی که آینده چه برنامه ای براشون چیده ؟ تا وقتی که باهم بودن ، همه چی زیبا بود.
دستش رو جلو برد و انگشت هاش رو لا به لای اون انگشت های کشیده قفل کرد ، یونگی انگشت هاش رو محکم کرد و دستش رو گرفت.
همین خوب بود ... همین ...
******
روی تخت نشست و دستش رو دور مچ پسر کوچیکتر حلقه کرد و جلو کشیدش
ته : بالاخره تموم شد و تنها شدیم ...
کوک : خب ؟
دست هاش رو از زیر تیشرت گشاد اون پسر رد کرد و روی پشتش کشید.
ته : خب ؟ قرار بود بعدش چی کار کنیم بیبی بوی من ؟
روی پای اون مرد نشست و دست هاش رو دور گردنش حلقه کرد.
کوک : نمیدونم ... نظر تو چیه ؟
با نیشخندی گفت در حالی که کاملا جواب اون مرد رو میدونست
ته: عاااا... دوست داری اذیت کنی ؟
بچگونه خندید و لب هاش رو روی لب های اون گذاشت ، با لذت بوسیدشون هوم کش داری بین بوسه اشون گفت
دست هاش رو روی بدن اون میکشید و آروم آروم نوازشش میکرد
کوک : میشه بوسه رو برای بعدا بذاریم ؟الان من برای چیز دیگه ای هیجان زدم!
از روی پاهای اون بلند شد و روی زمین نشست
ته : تو با این کارات من و دیوونه میکنی بیبی بانی
در حالی که به چهره ی مرد از پایین لبخند دندون نمایی میزد ، زانو های اون مرد رو از هم فاصله داد.
تهیونگ روی دست هاش تکیه و سرش رو کج کرد ، همین الانشم هم برای شیطونی های اون خرگوشک حسابی هیجان داشت ، تشنه لب هاش رو لیسید و نگاه خمارش رو از روی اون برنداشت.
دست های کوک جلو رفتن و روی شلوار تهیونگ نشستن ... اون رو آروم پایین کشید .
داشت با این حرکات آروم تهیونگ رو دیوونه میکرد و این باعث میشد اون بعدا براش تلافی کنه ...
اما اون از تلافی هارم دوست داشت !
ته : بیبی بوی... این آروم بودنت برای خودت بد میشه
کوک : اوه مثلا چی دد ؟
با همون لبخندش گفت
ته : دوست داری توانایی راه رفتنت هم تا یه مدت از دست بدی بیب ؟
کوک : هر کاری که ددی با بیبی بکنه رو دوست دارم !
تهیونگ توی حرکتی سریعی چونه اش رو گرفت و محکم لب هاش رو بوسید لب پایینش رو مکید و گاز تقریبا محکمی ازش گرفت.
ته : بلبل زبونی هاتو تموم کن و از این دهن خوشگلت خوب استفاده کن.
توی صورتش گفت و بعد به حالت قبلیش برگشت.
سری تکون داد و عضو اون مرد رو توی دستش گرفت ، سرش رو توی دهنش فرو برد و مکید ... تهیونگ هومی از لذت گفت و به موهای بیبی بوی ش چنگ زد
ته : همش بیب همش رو جا کن ... بهم بگو زبونت به غیر از دراز بودنش چه کارای دیگه ای بلده.
کوک فکش رو باز تر کرد و و سعی کرد کل اون رو توی دهنش جا بده
سرش رو عقب و جلو کرد و هر دفعه دیک تهیونگ به ته حلقش برخود میکرد.
نفسش رو با صدا آزاد کرد و موهای اون پسر رو نوازش کرد
زبونش رو از پایین تا بالا کشید و مشت شدن دست مرد رو روی موهاش احساس کرد.
دوباره اون رو کاملا توی دهنش فرو برد و همونجا نگهش داشت و حرکتی نکرد.
دست مرد بزرگتر که روی سرش مشت شده بود و موهاش رو کمی کشید ، سرش رو جلو عقب میکرد  و کم کم به حرکتش رو سریع تر میکرد.
خیلی جلوی خودش رو گرفت بود تا اون دهن داغ رو اینجوری به فاک نده اما صاحبش این رو میخواست.
ته : آه بیب ، خیلی شیطونی میکنی
سر دیکش مدام به ته گلو ی اون برخورد میکرد و نمیدونست با حس داغی دهان اون چی کار کنه ، میتونست بی وقفه اون دهن رو بفاک بده و خودش رو توش خالی کنه اما جاهای بهتری هم برای این کار بود.
چند ضربه ی دیگه توی دهانش زد و دیکش رو بیرون کشید ، لب های اون بیبی کوچولو فرم گرفته بودن و از خیسی برق میزدن.
اون روی از روی زمین بلند کرد و دوباره روی پاش نشوند ، گونه های رنگ گرفته اش و بدن داغش نشون میداد اونم برای لمس بیشتر بیتابه
سرش رو توی گردنش برد و پوست گردنش رو مکید و مطمئن شد که یه لکه بنفش به قسمت های مختلف اون پوست سفید هدیه میده.
دستش رو از روی کمر ظریفش سر داد و از لباس زیرش ردش کرد انگشت هاش رو روی سوراخ اون پسر میکشید و  فشارش میداد.
پس کوچیک تر زیر دست اون تکون میخورد و برای لمس بیشتر آه میکشید.
کوک : دد ... ددی
دوتا از انگشت هاش رو وارد پسر کرد که مساوی بودن با آه بلند تری از طرف اون ، لب هاش رو بار دیگه ای بوسید و به پشت روی تخت خوابوندشو روش خیمه زد.
انگشت هاش رو توی اون پسر چرخوند تا با کمک صدای های ظریف و تحریک کننده ی اون بتونه نقطه ای که دنبالش هست رو پیدا کنه .
با حس لذتی که توی پایین تنه اش پیدا کرد کمرش رو بالا تر داد و با صدایی که از لذت نازک شده بود آه کشید و گفت :
دد... همونجا ... آره...
لب هاش رو لیسید ، بانی کوچیکش زیر دستش خودش رو برای لذت بیشتر پیچ و تاپ میداد و این اشتیاقش رو بیشتر میکرد میدونست جفتشون طاقت صبر کردن ندارن.
انگشت های رو از اون پسر بیرو ن کشید و دیکش رو جایگزین کرد.
خم شد و با دستش موهای قهوه ای و خوشرنگ بیبی ش رو از روی پیشونیش کنار زد و اون رو بوسید.
ته : بیبی بانی آماده س ددی و تو خودش حس کنه ؟
تند تند سرش رو تکون داد.
پسربزرگتر عضوش رو نصفه داخل اون پسر کرد و مچاله شدن صورتش از درد و آخ گفتنش رو تماشا کرد.
سرش رو پایین تر برد خودش رو به لب های اون رسوند و لب پایینش رو داخل دهنش کشوند و مکید ، سعی میکرد با بوسه حواس اون پسر رو از درد پایین تنه اش پرت کنه.
ضرب هاش رو داخل اون پسر شروع کرد و صدای ناله های اون رو توی دهن خودش خفه کرد ، تنها صدایی که شنیده میشد صدای برخورد بدن هاشون بهم بود.
ته : ددی ...میخواد هارد پیش بره بیبی آماده ای ؟
مقطع بین نفس هاش با صدای بمی گفت ، پسر کوچیکتر آهش رو آزاد کرد و سرش رو تکون داد.
خودش رو از پسر بیرون کشید و دوباره سر دیکش رو روی ورودی اون تنظیم کرد.
خودش رو به یک باره داخل اون فرو کرد ، پسر کوچیکتر از درد ناگهانی که بهش دست داده بود دستش رو روی دهانش گذاشت تا صداش از این بالا تر نره ، درد زیادی رو تحمل میکرد اما خواهان لذت این درد هم بود.
ضربه های محکمش رو شروع کرد و با شدت بیشتری ضربه میزد به طوری که تن نحیف پسر زیرش تکون میخورد و اون با گاز گرفتن لب هاش سعی میکرد که سر و صدای زیادی تولید نکنه.
کوک : ددیـــی ... من ... هاه .. دارم ...
ته : بیا بیبی بوی ... بیا
چند ثانیه بعد با شدت روی شکم خودش و دوست پسرش اومد و بدنش کرخت شد.
تهیونگ آه مردونه ای کشید ، میدونست که خودش هم نزدیکه
خواست خودش رو از اون پسر بیرون بکشه که با دست هایی که دور گردنش حلقه شدن مواجه شدن
کوک : ددی بریزش توم ... دوستش دارم ...
بی حال گفت ، تهیونگ گونه اش رو بوسید و و با چند ضربه ی دیگه خودش رو توی اون پسر خالی کرد.
لب هاش رو آروم بوسید و پیشونیش رو نوازش کرد.
ته : درد داشت ؟
کوک : اگه نداشت هم تو کاری میکنی که داشته باشه .. هاه!
آروم به حرف پسر خندید
ته : اما تو راضی ای .درست میگم ؟
کوک : هووومم آره ...
میدونست اون الان قراره از خستگی بیهوش بشه ، تنش رو در آغوش گرفت و با دست آزادش پتو رو روی خودشون کشید.

Shade Of BeautyWhere stories live. Discover now