My Alpha Daddies | kookvkook

By Violet_kim_writer

120K 13.8K 2.2K

|تکمیل| دستی به سر پسر ترسیده کشید و با خنده به طرف برادرش برگشت. ×جانگکوک نظرت چیه یکم بهش مهلت بدیم؟ +این ح... More

•°•| description |•°•
•°•| Rude kid |•°•
•°•| Neighbours |•°•
•°•| School |•°•
•°•| Heat |•°•
•°•| Omega |•°•
•°•| Guests |•°•
•°•| Night party |•°•
•°•| Squirrel |•°•
•°•| description2 |•°•
•°•| Hybrid |•°•
•°•| Auction |•°•
•°•| Truth |•°•
•°•| Rut |•°•
•°•| Daddies |•°•
•°•| Explanation |•°•
•°•| The yard |•°•
•°•| Silver blue |•°•
•°•| Torture |•°•
•°•| Babe boy |•°•
•°•| Lara |•°•
•°•| Interview |•°•
•°•| Pairs |•°•
•°•| Mafia |•°•
•°•| Hostage |•°•
•°•| The Hell |•°•
•°•| Help |•°•
•°•| Still alive |•°•
•°•| Love |•°•

•°•| Exam |•°•

4K 514 121
By Violet_kim_writer

=چیشده ته گلوت درد میکنه؟؟

-اوهوم...چیز خاصی نیست هیونگ‌..زود خوب میشه..

و بعد چشم غره وحشتناکی به اون دوتا انداخت که شاد و شنگول درحال لومبوندن کره مربا بودن.

÷ هی پسرا ، شما دوتا امروز برنامه اتون چیه؟

×من میرم باند ، کوک میره به مدرسه سر میزنه.

نامجون خوبه ای گفت و لیوان شیرش رو سر کشید.
جین مات و مبهوت به سیب گلوی خوش تراش اون مرد نگاه می‌کرد.
اما اگه جین یه بتا بود چی...اونا نمیتونستن جفت بشن..

=فاک بهت کیم سوکجین اصلا کی بهت گفته باید با این جفت شی...

اونقدری آروم گفته بود که فقط خودش بشنوه.

-من نمیخوام امروز برم مدرسه...

=چی!؟

با صدای نسبتا بلند جین همگی جا خورده به اون پسر نگاه کردن..

-گ...گفتم...نمیرم...مدرسه...

=کی بهت همچین اجازه ای داده!؟

تهیونگ که خیلی حرصی بود مشت هاش رو روی میز کوبید و از جاش بلند شد.

-اجازه اش رو خودم به خودم دادم! من بالغ شدم و ۱۸ سالمه پس میتونم خودم برای خودم تصمیم بگیرم!

جین با خنده ی عصبی لحظه ای سرش رو پایین انداخت و خندید ولی وقتی سرش رو بالا آورد چنان دادی زد که باعث شد تهیونگ آروم و ساکت بشینه سر جاش.

=توی حرومی رو به من سپردن هیچ میدونی اگه بلای فاکی ای سرت بیاد من قراره چه خاکی تو سرم کنم؟!
بعد میگی امروز نمیخوای بری مدرسه و فکر‌میکنی همه چیز دست خودته؟؟؟؟ اصلا خبر داری که امروز یکی از مهمترین آزمون های کلاستون برگذار میشه ابله!؟؟؟؟؟

تهیونگ با یادآوری آزمون مهمی که امروز داشت زبونش بند اومد..

-آ...آزمون...

=صبح بخیر پدرسگ!

و بعد با خشم به تهیونگ که تو بهت بود خیره شد.
سرش رو به دست هاش تکیه داد تا از عصبانیتش کم بشه.
از دادی که چندثانیه قبل زده بود پشیون بود نمی‌خواست اینجوری بلند سر دونسونگش داد بزنه اما واقعا دست خودش نبود.

=تهیونگ...من متاسفم‌‌‌‌...

-نه هیونگ....من متاسفم‌‌‌‌...من کلا آزمون رو فراموش کرده بودم و خیلی جاه طلب شدم...متاسفم...

=بیا اینجا...

و بعد بلند شد و دونسونگش رو بین شونه های پهنش گرفت و کمرش رو ماساژ داد.

÷خدای من چقدر احساسی...

~احساسی؟؟؟

سنجاب گفت و از خنده پوکید‌.

=زهرمار سنجاب میمون! نکنه هوس کردی کبابت کنم ها؟

~آخه جونی نمیدونه شما تقریبا هروز از این برنامه ها دارین..

-هوسوک!

~باشه ببخشید. اینا اصلا دعوا نمیکنن همیشه ام خونه گل بلبله اصلا مدیونی فکر کنی جینی با ماهیتابه....آخخخخ فندق خوردم ولم کننننن!

جین لبخند مصنوعی زد و گفت:

=باید یکم با سنجاب کوچولومون صحبت کنم! عذرمیخوام.

و بعد هم با هوسوک که با جیغ کمک می‌خواست از آشپزخونه بیرون رفتن.

÷جین واقعا پسر جالبیه. اون میتونه همه چیز رو مدیریت کنه و کارهاش تو خونه حرف ندارن.

-البته اگه غر غر هاش و کتک هاشو نادیده بگیریم‌.
میدونی همگی بهش میگیم مامانبزرگ ماهیتابه به دست.

نامجون خندید و این باعث شد مقداری از قهوه اش توی گلوش بپره و جانگکوک و جونگکوک مشغول نجات دادن هیونگشون بشن.
جین وارد آشپزخونه شد و سر جاش نشست‌.

-چیکارش کردی؟

=یکم نصیحتش کردم پدرسوخته خوابش برد وسط حرفام.

و این بار جونگکوک و جانگکوک سعی کردن با گاز گرفتن لباشون خودشونو کنترل کنن‌.

=ماهیتابه اضافه دارما!

+ن...نه....متشکرم ممنون...ژبغسلخیتیخیحقت

و بعد بدون کنترل روی خودش با برادرش از خنده غش کردن.

نامجون صورتش رو با دستش پوشوند. مثل این بود که میخواست بگه من این دوتارو نمیشناسم.

جین و تهیونگ هم نتونستن نخندن و در نهایت همگی شروع کردن به خندیدن‌.


‌~°~°~°~°~°~°~°~°~°~°~°~°~°
‌‌

‌از جانگکوک بابت رسوندشون به مدرسه تشکر کردن و همگی باهم خارج شدن.

+خب پسرا، موفق باشید.

تهیونگ و جین تشکر کردن و مسیرشون رو از کوک جدا کردن و هرکس به سمت کلاس خودش رفت.

-چیشده هوسوک چرا بالا پایین میپری؟

~قراره یونگی رو ببینم و خییییلی خوشحالم!

تهیونگ پوکر شد و لحظه ای وایستاد.

-توی عوضی که جز روزای تعطیل هروز داری میبینیش!

~چه ربطی داره!؟

-بیا برو گمشوووووووبابا.

به سمت کلاسشون رفت و وارد شد.
بی توجه به دانش آموزای کلاس که با نگاهشون درحال خوردنش بودن ژست مغروری گرفت و به سمت میزش رفت.

*تهیونگ شی برای آزمون آماده ای!؟

یکی از دخترا با ذوق از تهیونگ پرسید.

-چطور؟

*تو فوق العاده ای من مطمئنم آزمونت رو هم فوق العاده تموم میکنی!

-ممنون.

و لبخند دختر کشی زد.

هم اکنون ذهن تهیونگ موج اف ام : "خااااادااااااا الان چه گوهری بخورم الان به گاج میرم جین هیونگ درخت میکنه تو کونم‌‌‌..خدایا منو ببخش من باید حواسم رو جمع میکردم!...عصای موسی رو برام بفرست این آزومونو پاس کنم برش میگردونم به حضرت عیسی قسم قول میدم دیگه فیلم های بد بد نگاه نکنم اصلا وقتی هیت شدم صلوات میفرستم.."

^ سلام تهیونگ.

-اوه! سلام یونگی حالت چطوره؟؟

لبخندی زد و از دوست مو نعناییش پرسید.

^ممنونم...سلام هوسوک!

سنجاب که منتظر سلام دادن یونگی بود پرید رو یونگی و از دستش آویزون شد.

^برای آزمون آماده ای...؟

-یونگی....ریدم...اوکی؟....ریدم...

یونگی با صورت خنثی که داشت لحظه ای تحلیل کرد و بعد خندید.

-ای درد ای کوفت!

^پسر واقعا گند زدی! میدونی این آزمون چقدر مهمه؟

-چقدر؟

^اونقدری که نتایجش رو صاف میدن دست والدینمون و این نمرات تو آینده ما تاثیر ۸۰ درصدی دارن.

بدن تهیونگ از شدت استرسی که داشت شل شد و با صورت رنگ پریده به نقطه ای از کلاس زل زد.
خودش هم نفهمید چطوری دو زنگ تموم شد و به زنگ سوم یعنی آزمون شیرینشون رسیدن.

با بغض توی خودش جمع شده بود و یونگی داشت سعی می‌کرد بهش آرامش بده و آرومش کنه.

+خب! سلام صبحتون بخیر.

با صدای اون آلفا همگی بلند شدن و تعظیم کردن و صبح بخیر گفتن‌.

+برای آزمون آماده اید؟؟؟

همه با استرس جوابی دادن و نگاه جانگکوک روی تهیونگ لغزید که هر لحظه ممکن بود از شدت افت فشارش سکته کنه یا بره تو کما.

+کیم تهیونگ!

تهیونگ با استرس به کوک که با چشمای وحشی نگاهش می‌کرد خیره شد.
اون دونفر تو مدرسه با بیرونشون خیلی فرق داشتن و کلمه به کلمه ی حرفاشون بوی سلطه و زور میداد.
جوری که حس میکردی که کلماتشون درحال له کردن سینه اتن و نفست درحال بند اومدنه.

-بله آقای جئون‌..

+چرا داری میلرزی!؟

یونگی سعی کرد اوضاع رو درست کنه پس گفت:

^ چیزی نیست آقا...استرس داره.

+اوه خب به خودت فشار نیار به هرحال من مطمئنم تو خودتو خیلی خوب برای این آزمون آماده کردی...

تهیونگ از شدت حرص استرس رو فراموش کرد.
اون عوضی تا یه ساعت پیش تو خونشون داشت کره مربا کوفت می‌کرد و میدونست تهیونگ واقعا هیچی از آزمون بلد نیست و الان داشت بهش تیکه مینداخت!؟

طی چند دقیقه بعد تهیونگ خودش رو در حالی پیدا کرد که با بغض به برگه رو به روش که خالی بود نگاه می‌کرد.
با عجز و ناراحتی سرش رو بالا آورد و با کوک چشم تو چشم شد که با چشمای سرد و تاریکش مشغول نگاه کردنش بود.
تهیونگ نگاه مظلومانه تری به کوک انداخت که باعث شد جانگکوک پوزخند محوی بزنه و بلند بگه:

+کسی چرک نویس نیازداره؟ این سوالات خیلی مهمن باید دقیق و بدون غلط بنویسیدشون.

و بعد از گرفتن جواب مثبت از همه ، نزدیک تهیونگ شد که اولین میز نشسته بود.

+حالت چطوره امگا...؟

تهیونگ با گاز گرفتن لبش سرش رو پایین انداخت.

+میدونم این برگه کوفتی درواقع برات اندازه جونت می ارزه و تو داری گند میزنی توش..

تهیونگ با چشمای خیس به کوک نگاه کرد.

+کمکت میکنم نمره کامل بگیری...و در عوضش..

-هرچی باشه قبوله.‌.

+مطمئنی نشنیده میخوای قبولش کنی؟

-الان ممکنه یکی حرفامونو بشنوه پس مهم نیست!

جانگکوک پوزخند کثیفی زد و دوباره صاف ایستاد و برای جلب توجه نکردن گفت:

+دقت کنید تو سوال ۱۹ ازتون اسم هارو خواسته نه دسته ها ، پس مثل این دوستمون دچار اشتباه نشید.

و بعد به سمت میزش رفت و بسته ی برگه هایی رو از روی میز برداشت و اولین نفر به سمت تهیونگ رفت و نامحسوس برگه ی چرک نویسی که تمام جواب هارو توش تمیز نوشته بود روی میزش گذاشت.
بعد برگه ی سفید دیگه ای روش گذاشت.

لبخند موذیانه ای زد و برگه های چرک نویس رو بین بقیه دانش آموز ها هم پخش کرد و بعد به میز تکیه زد و مشغول دید زدن تهیونگ شد.

اون دو تیکه لب سرخ که هوس گاز گرفتنشون رو به دل آدم میذاشت به شدت چشم های جانگکوکو گرفته بودن و چرا که نه...؟ اون می‌خواست با تهیونگ و برادرش خوش بگذرونه.

تهیونگ اما خوشحال از تضمین شدن آینده ی کوفتیش مشغول نوشتن جوابا روی برگه بود.

⇲سه ساعت بعد⇱

^هی پسر چرا اولین نفر برگه ات رو دادی اونم وقتی گفتی هیچی نخوندی؟

-هوممم خوب سوالاش خیلی آسون بود میدونی اصلا فکرشم نمی‌کردم انقدر آسون باشن!

+کیم تهیونگ.

تهیونگ با ترس به جانگکوک رو به روش که به دیوار تکیه زده بود نگاه کرد.

-بله آقا...

+بیا به دفترم...درباره ی آزمون مسئله ای هست که باید ازش مطمئن بشم!

تهیونگ آب دهنش رو به سختی قورت داد و به یونگی نگاه کرد.

-هوسوک ، پیش یونگی بمون..

و بعد هوسوک رو روی شونه ی یونگی گذاشت و همراه جانگکوک وارد دفترش شد.
برخورد شدید کمرش با دیوار باعث شد ناله ی خفیفی سر بده و با چشمای متعجب به جانگکوک که در اتاقش رو قفل میکرد نگاه کنه.

-هی...من‌..

+اومدیم راجع به جبران لطفم حرف بزنیم امگا..

و بعد نفس های داغش رو روی صورت رنگ پریده تهیونگ آزاد کرد.

-میشنوم...آهه چیکار میکنی!

زانوی جانگکوک بین پاهاش عضوش رو لمس میکرد و این تهیونگ رو داغ میکرد.

+خب پس گوش کن...
۱- از این به بعد من و برادرم حق اینو داریم که ازت به هر نحوی استفاده کنیم..

تهیونگ با شنیدن این حرف لرزید و آه دیگه ای به خاطر پایین تنه اش کشید.

+ ۲- باید پسر خوبی باشی و هرچی گفتیم قبول کنی و بهتره فراموش نکنی که سرپیچی تنبیه داره‌‌.

-اما...

+اعتراض بی فایده است امگا... اینجارو امضا کن.

از تهیونگ جدا شد و این باعث لرزش پاهای تهیونگ و افتادنش روی زمین شد.
بی توجه به حال تهیونگ برگه و خودکاری رو جلوی امگا گرفت و با چشمای گرسنه بهش خیره شد.

-بهم بگو...واقعا اون امتحان ارزش اینو داشت که اینارو به جون بخرم؟

کوک پوزخندی زد و با دست موهای پسر رو نوازش کرد و روی دو زانو خم شد تا با صورت تهیونگ هم قد بشه.

+صد در صد...

و بعد صورتش رو نزدیک صورت تهیونگ برد و لیسی به گونه ی داغش زد و با این حرکت ناله ی تهیونگ آزاد شد.

با دست های لرزونش بدون خوندن نوشته های اون قرارداد کوفتی، امضاش کرد و اونو جلوی جانگکوک گرفت.

+بهت تبریک میگم...

تهیونگ مست و تحریک شده از رایحه ی آلفای رو به روش با چشمای خمار به کوک نگاه می‌کرد.

+برای شروع نظرت چیه یکم به ددی خدمت کنی هم؟

ایستاد و صورت تهیونگ رو مقابل زیپ شلوارش کشید.

دست های ظریفش رو دور عضو کوک حلقه کرد و با چشمای خمار بهش نگاه کرد.

+لازم نیست انقدر نگاهش کنی همش برای خودته ‌‌امگا.

و بعد بلند خندید.
عضو مرد رو به روش رو توی دهنش برد و با زبونش دیکش رو پمپ کرد.

کوک ناله ی بلند و لرزونی سر داد و موهای تهیونگ رو بین انگشت های کشیده اش گرفت.
سرعتش رو بیشتر کرد و پاهای آلفا رو هم لمس کرد و این باعث شد جانگکوک دیوونه تر از قبل، امگا رو متوقف کنه و خودش تو دهن تهیونگ بکوبه‌.
با ناله ی بلندی توی دهن امگا کام شد.

+کارت خوب بود...حالا قورتش بده..

عضوش رو بیرون کشید و تهیونگ با عجز اون مایع که طعم رایحه ی آلفا رو میداد قورت داد.

-پس من چی...منم....آهههه

+نگران نباش ارضات میکنم.

روی تهیونگ که روی زمین نشسته بود نشست و به سمت لب های سرخ و داغ امگا حجوم برد.

+اولین بوسه اته نه؟

تهیونگ از لذت برخورد دیک جانگکوک با دیک خودش فقط بله ی لرزونی بلغور کرد و چندثانیه بعد زبون داغ و سلطه جوی جانگکوک روی لب هاش کشیده شد و لب های مرد روی لب های ظریفش کوبیده شد.
ناله ی خفه ای سر داد و دستش رو دور گردن آلفا انداخت.
جانگکوک همونطور که مشغول بوسیدن لب های شیرین و نعنایی تهیونگ بود عضو پسر رو از شلوارش خارج کرد و با دیک خودش تو دستش پمپ کرد.

-هومممممم آههمم..

ناله های شهوت انگیز پسر لا به لای لب های کوک خفه میشدن و این کوک بود که هر لحظه سرعتش رو بیشتر می‌کرد و تهیونگ رو به مرز دیوونگی می‌کشوند.
لب های سرخش رو رها کرد و بی توجه به چشمای بسته و صورت غرق در لذت پسر آروم زمزمه کرد.

+قوانین جدید رو بدون کیم‌. حق لاس زدن با هیچکس رو نداری.

-آههههه....آهههه هومم...

+زر اضافه یا افشا کردن رابطه امون با هرکس حتی جین هیونگت ممنوعه.

-آههه...من...من...آهههه

+به فکر دور زدن ما نباش که خودت پیچ میخوری. تو کار ما زیاد دخالت نکن چون به نفعت نیست.

-آ...آهههه...آههههههههه

پسر کوچیکتر که از لذت زبونش بند اومده بود سرش رو تو گردن آلفا قایم کرد و همزمان با کوک کام شد.

+اوپس...مثل اینکه خیلی انرژی از دست دادی...

-لطفا...کمکم‌ کن...برم سر کلاسم...

+تا زنگ درستون ۱۰ دیقه مونده...اول نفس هاتو تنظیم کن درست نفس بکش حس میکنم الان قفسه سینه ات میزنه بیرون...

و بعد همونطور که سر امگا تو گردنش بود موهاش رو نوازش کرد و لبخند خبیثانه ای زد.
‌‌
‌‌
‌•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•
‌ سلم علکم.
صلوات وات وات وات.
ازم نپرسید چطور اسمات مینویسی ولی تحریک نمیشی.
فقط ووت و کامنت بده 🦦🚬

""راضی هستین از فیک؟""

این پارت: ۲۲۲۳ کلمه

Continue Reading

You'll Also Like

12.5K 2.4K 11
(Persian translation) اینجا دل نوشته های کیم تهیونگ رو داریم که درباره عشقش حرف میزنه:)) *این فیک با اجازه نویسنده ترجمه شده -152k ریدر -7،68k ووت •...
29.7K 4.2K 6
[COMPLETED] -پس هرزه هارو میاری اینجا به فاک میدی؟ با تموم شدن حرفش از پشت یقش کشیده شد و محکم به دیوار چسبید. با چشمای ترسیده به تهیونگ که پوزخند...
210 57 9
"در اخر پایان روز عاشقی شبی بی‌انتها و تاریکه. پایان تو برای من طلوع اون شبه، نامعلوم، دور و دست نیافتنی. پس تعجب نکن وقتی هنوزم با شنیدن نوایی از جن...
7.7K 624 8
"جیمین اون دقیقا دیشب منو بوسید.." "تهیونگ دو دقیقه دهنتو ببند و کمتر عر بزن..داره هی اینورو نگاه میکنه" "کی؟" "کراش عنترت و همینطور جفت احمقت،جئون ج...