پارت نهم

338 104 31
                                    

خلاصه :
سهون با کیونگسو ملاقات می کنه. یه اتفاق دیگه هم میوفته.



"می خوام یه نفرو ببینی."
جونگین بعد از پایان تمرین اون روز در حالی که توی رختکن به کمد های فلزی تکیه داده اینو بهش می گه.
الان فقط یه رکابی سفید تنشه و سهون از دیدن بازوهای برهنش لذت می بره.
"اون دوستم که گاهی بعد از کلاس میاد دنبالم رو دیدی مگه نه؟"

سهون تی شرتشو درمیاره و تن خیس از عرقشو با حوله خشک می کنه.
جونگین بهش خیره شده.
"منظورت همون دوستیه که هر بار منو می بینه طوری نگاهم می کنه انگار گربشو کُشتم؟ البته که دیدمش."

جونگین آروم به شونش ضربه می زنه و به دید زدن هیکل دوست پسرش ادامه می ده.
بعد از ظهر اون صبحی که توی تونل نقاشی شده همدیگه رو بوسیدن، سهون ازش خواست با هم قرار بذارن و حالا رسما دوست پسر هم محسوب می شدن.
حالا چند هفته از اون زمان می گذره و اوایل زمستونه.

"بدجنس نشو! اون فقط یکم محافظه کاره. حس می کنه مثل برادر بزرگترم باید مراقبم باشه با اینکه فقط یه سال ازم بزرگتره... اما اون بهترین دوستمه و قسم می خورم مهربون ترین آدمیه که می شناسم."

سهون سرشو تکون می ده. کاملا متوجه حرفاش می شه.
"جدی؟!"
یه تی شرت دیگه تنش کرده اما بازم نگاه جونگین روی قفسه سینه و عضلات شکمشه.
سرشو می بره جلو و صورتشو درست مقابل صورت جونگین قرار می ده.
"اون مهربون ترین آدمیه که می شناسی؟"
در حالی که لب هاش زل زده زمزمه می کنه و مطمئنه نفس هاش با صورت پسر مقابل برخورد کردن.
برای چند لحظه جونگین حرکتی نمی کنه و سهون می خواد ببوستش.

اما جونگین به یکباره کل هیکلشو به سمت پایین می کشه و از زیر سهون در می ره.
سمت کمد خودش می ره تا لباسشو عوض کنه.
"بهتره منتظرش نذاریم!"
سهون نمی ذاره اثری از شوکه شدن توی صورتش نمایان بشه ولی چشماشو می چرخونه و کوله پشتیشو بر میداره.
توی ذهنش به خودش اطمینان می ده بعدا بوسه هایی که از دوست پسرش طلب داره رو دریافت کنه.

اونا از ساختمون بیرون میان و سهون مجبوره کلاه کامواییشو سر کنه چون هوا به شدت سرده.
کیونگسو اون بیرون منتظرشون ایستاده و همونطور که انتظار می رفت به سهون خیره شده.
این برای جونگین مهمه خرابش نکن.
سهون با خودش می گه.

"کیونگسو این سهونه."
جونگین اونو معرفی می کنه و به نظر میاد نگاه خیره ی کیونگسو رو نادیده گرفته.
کمی طول می کشه اما سهون متوجه می شه نگاه خیره ی اون پسر از پشت عینک قاب کلفتی که روی چشماشه اصلا هم ترسناک نیست.
فقط... کنجکاو و شاید نگرانه.
"این همون یاروییه که مدام در موردش صحبت- "

"سهون اینم کیونگسو دوستمه!" جونگین فوری اعلام می کنه که باعث قطع شدن حرف دوستش می شه. یکم خجالت کشیده.

Follow me and runTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang