پارت پانزدهم

307 79 22
                                    


خلاصه : سهون به همراه دوست پسرش توی مراسم سالانه شرکت کیم حضور پیدا می کنه.



"با پدرت صحبت کردی؟"

سهون اینو می گه و لیوان قهوه ی داغ رو به دوست پسرش می ده. در طی چند روز گذشته سعی کرد جونگین رو متقاعد کنه شانس رفتن به نیویورک رو به هیچ عنوان از دست نده اما جونگین مایل به تنها گذاشتن پدرش نبود. با این حال جونگین بهش قول داد که موضوع رو با پدرش در میون می ذاره.

"بهم گفت هیچوقت منو نمی بخشه اگه اون دعوت رو رد کنم."
لبخند کمرنگی روی چهره خسته و غمگینش نشسته و سهون دلتنگ خنده های شیرین دوست پسرشه.

جونگین جرعه ای از قهوش می نوشه و سرشو به شونه ی سهون تکیه می ده.
جفتشون می دونن که چه اتفاقی قراره بیوفته و شاید بخاطر همینه که این روزا آرامش بیشتری دارن.
سهون سرشو برمی گردونه تا بینیشو تو موهای نرم دوست پسرش فرو ببره و نفس بکشه.
و صدای نفس های عمیق سهون تنها صداییه که سکوت بینشون رو می شکنه.
جونگین چشماشو می بنده و سهون به این فکر می کنه که نمی خواد اون لحظه رو، اون حس و اون پسرو از دست بده.

بهش اعتراف نمی کنه، حتی نمی خواد به خودش اعتراف کنه که حالا زندگیش رو تا آخر عمر با جونگین تصور می کنه.
ترس از واکنشی که ممکنه دریافت کنه و اتفاقاتی که در آینده قراره بیوفتن باعث می شه دهنشو بسته نگه داره.

به خودش یادآوری می کنه در لحظه زندگی کنه اما قلبش از تصور روزی که مجبوره پسر طلاییشو رها کنه فشرده می شه.

"پس دعوتشون رو قبول می کنی؟"
جونگین به سادگی سر تکون می ده. "همینکارو می کنم.

سهون لبخند می زنه چون خوشحاله.

______________________________________

سهون حتی به واکنش پدر و مادرش وقتی از جونگین می خواد که توی مهمونی سالانه شرکت کیم همراهیش کنه فکر هم نمی کنه.

برادرش همیشه کریس رو توی تمام مهمونی های رسمی و غیررسمی دنبال خودش می کشونه و آقا و خانم کیم علی رغم نارضایتی باطنی، چون ترجیح می دن پسر بزرگشونو همراه عروس آیندشون ببینن؛ چیزی نمی گن.

جونگین هیجانزده قبول می کنه و برای دیدن سهون توی کت و شلوار رسمی هیجان زدس.

و حالا که اونا اینجا در راهروی منتهی به سالن ایستادن سهون چندان از تصمیمیش مطمئن نیست.
اگه جونگین همیشه خوش تیپ بوده امروز رسما نفس گیر شده؛ انگار که یکی از فیلمای دیزنی امروز یکی از پرنس هاشو به سهون قرض داده.
موهای تیره رنگش از هر وقت دیگه ای مرتب تره و کت و شلواری که سهون بهش هدیه داده کاملا اندازه تنشه.

"این خیلی هیجان انگیزه!"
جونگین بهش می گه.
"تا حالا واسه هیچ جا اینطوری لباس نپوشیده بودم."

Follow me and runWhere stories live. Discover now