[Instagram,Ashton]

180 36 114
                                    

'Cause I was ready to run but you were different
-------------------------------------------------------------
از حس گرما و سوزشی که از گلو تا معده اش رو پر کرده بود چشماش رو باز کرد؛روی مبل خوابیده بود و با دست دنبال کلوم میگشت،خونه سرد شده بود ولوک حس میکرد استخوناش از سرما دارن خورد میشن
روی مبل نشست و گردنشو با دست مالید؛کلوم روی کاناپه بغلی،خوابیده بود و سیلور روی دستاش بود.

لوک لبخند زد و گوشیشو از روی میز برداشت؛دوربینشو باز کرد و از اون دوتا موجود نرم عکس گرفت و برعکس همیشه صبر نکرد.

اینستاگرام رو باز کرد و عکس رو با فیلتر"گرین"اونجا پست کرد،
[love of my life and The super star sleeping...]
کلوم رو تگ کرد و اینستاگرام رو بست و تصمیم گرفت قبل از هرکاری؛آشفتگی طبقه ی بالا رو جمع کنه.

نمیخواست کلوم دوباره،درگیر ماجراهاش بشه،اون یه ستاره میشد توی زندگیش با اون همه استعدادش توی فوتبال،لوک نگاهش کرد و کلوم واقعا آروم خوابیده بود و انگار تو خواب لبخند میزد و اون بهتر از هرکسی میدونست کل همیشه انقدر راحت نمیخوابه،گرچه خیلی راجبشون حرف نمیزد ولی لوک همش رو میدونست.
 
تیکه خالی کاغذ روی میز رو جدا کرد و نمیدونست چی بنویسه،چیزی توی سرش از کَلوم و این روزا نبود،ذهنِ خالی؛هدیه ی کار دیشبش که لوک توی ثانیه دوسش نداشت ولی بعدش که میتونست کلی کار انجام بده به یا تمرکز عالی تر؛دوسش داشت‌‌.

از پله ها بالا رفت و لباسارو با دستش توی کشو مرتب تر کرد،قطره ی چشمش رو توی قفسه های بالایی پشت کتاب هاش قایم کرد و یکم از وازلین نارگیلیش روی استخون گونه هاش مالید تا از خشکی پوست پوست نشن.

هودی نازکش رو تنش کرد و یه شلوارک صورتی زیرش پوشید؛موهاش رو با تلی که لب ایینه اویزون بود جمع کرد و از پله ها آروم پایین رفت.

با حداقل صدای گوشیش یه آهنگ پلی کرد و مشغول آماده کردن صبحونه شد؛تخم مرغ هارو توی ماهیتابه شکست و روشون کلی فلفل سیاه ریخت و کنارشون گوجه هارو چید
کاغذ صافی هارو روی میز گذاشت و دنبال قهوه میگشت که صدای نوتیف گوشیش توجهشو جلب کرد.
[Ashton4real started following you]
مجبور شد چند بار پلک بزنه تا عکس پروفایل اشتون رو ببینه و مطمئن بشه که خودشه؛خودش بود.
حس کرد کف دستاش مثل بچه ها عرق کرده،خیلی برای یه سکرت کراش زیاد بود گرچه لوک حتی راضی نمیشد کراش صداش بزنه و داشت با خودش میجنگید که فقط جذب اشتون شده.
توی پیجش چرخ زد و چشم های اش توی عکسا واقعا نفسش رو میدزدیدن؛نمیخواست عجول به نظر برسه پس فعلا نشونه ای از آنلاین بودنش به جا نذاشت و گوشی رو لاک کرد و گذاشتش روی کانتر

"سرخ شدی لوک"
صدای کلوم بود،قلبش انگار تا گلوش بالا اومد
"ترسیدم کل"
کلوم بی اهمیت به لوک در یخچال رو باز کرد و چندتا توت فرنگی و خامه برداشت.
"چیزی شده؟"
"نه؟"
"پس شده"
"اوه خدای من کَل"
کلوم چشماشو چرخوند و توت فرنگی هارو کرد توی خامه و تند تند چپوند توی دهنش
"حالا چیشده؟"
"یکی که نمیدونم از کجا پیدام کرده؛پیجم رو فالو کرده"
کلوم دستشو با دستمال روی میز پاک کرد و منتظر به چشمای مضطرب لوک نگاه انداخت
"کی؟"
"یه دوست؟"
"از کجا پیداش شده؟"
"توی سینما دیدمش"
لوک پیرسینگ لبشو محکم فشار داد و این دفعه باعث شد جدا دردش بگیره
"آی"
کلوم از تکرار داستان قدیمی کوبید توی پیشونیش و با بی اهمیتی زمزمه کرد
"باز کن اون کوفتیو پدر لبتو درآوردی"
لوک با اخم زیر پیرسینگش رو ماساژ داد و برگشت تا قهوه بریزه،کلوم عکس خودش و سیلور رو دیده بود و با ذوق زدگی به لوک نگاه کرد
"عجب عکسی گرفتی پسر"
لوک چشماشو چرخوند و قهوه ی کلوم رو جلوش گذاشت؛
"سیلور عشق زندگیته؟"
"تا الان که آره"
"خدا به اون پسر بدبخت رحم کنه که مجبوره با یه گربه بجنگه"
لوک با مشت کوبید رو دست کلوم و دوباره چشم هاشو چرخوند وقتی قهوه اش رو داغ داغ قورت میداد و عاشق اینکار بود هرچند که با وجود پیرسینگش یکم دردش میگرفت ولی خیلی هم اهمیتی نداشت وقتی از کارش لذت میبرد.

"اینه؟"
کلوم گوشی و چرخوند و یکی از عکسای اشتون بود توی بغل یه دختر با موهای فرفری قهوه ای؛لوک یکم جاخورد
"از کجا پیداش کردی؟"
"پستت رو لایک کرده بود"
کلوم گفت انگار خیلی بدیهیه
"بامزست"
"شیرینه"
لوک گفت و نمیتونست لبخند نزنه وقتی به اشتون فکر میکنه؛کلوم ابروهاشو بالا انداخت و میدونست چه خبره ترجیح داد چیزی نگه؛لوک قرار بود انکار کنه و بعدش بگه که جدی نیست پس کلوم فقط برای صبحانه تشکر کرد و رفت دم پنجره نشست و یه سیگار روشن کرد
"اقای فوتبالیست"
لوک حتی لازم نبود برگرده؛بوی سیگار کل رو میشناخت.
"فقط یه نخ"
کلوم گفت و لوک دوباره حلقه ی لبش رو دوباره میک زد،از کار خودشم کلافه بود ولی وقتی یکاری متناوب مثل ظرف شستن گیرش مینداخت مجبور بود اینکارو بکنه تا تمرکز کنه
برگشت تا ظرف هارو توی کابینت بالایی بچینه ولی یه لحظه واقعا هیچی ندید و یه سکندری افتضاح خورد و دوتا کاپ توی دستش کف اشپزخونه افتادن و خورد شدن.

"لوک،چیشد؟"
کلوم بالای سر لوک بود و با دستاش سینه لوک رو نگه داشته بود؛لوک نفس کشید و بالاخره چشماش تونستن ببینن
"چشمام سیاهی رفتن"
"زخمی که نشدی؟"
لوک سعی کرد دنبال درد توی بدنش بگرده وقتی کلوم برش گردوند و توی بغلش گرفتش.
"نه فکر نکنم"

"لوکی"
لوک به زانوش که کمی خراش برداشته بود نگاه کرد و یکم اون طرف تر؛به لیوان های شکسته شده.
"جانم"
"نگرانتم"
"نباش،رفتم دکتر"
کلوم موهای لوک رو ناز کرد و لوک از پایین نگاهش میکرد.
"خب؟مشکل چیه؟"
لوک لبشو جلو داد و یه هوم کشید
"سافت شدیا"
"لوکاس"
کل آروم کوبید توی سر لوک و دوباره سوالشو تکرار کرد.
"مشکل چیه به هرحال"
"کمبود ویتامین؛و ازین حرفا و اگه بهتر نشدم باید برم برای اسکن"
کلوم دوباره موهای لوک رو بین انگشتاش پیچید و دوباره یه نگاه متعجب شیطون از لوک گرفت.
"آره سافت شدم"
"بیا ببینم"
لوک یکم بالا رفت و گردن کلوم رو گرفت و پایین کشید و زیر چونش رو بوسید.
"لوک من دوست پسر دارم"
کلوم گفت و لوک رو هل داد دوباره روی پاهاش و جای بوسه اش رو پاک کرد.
"من که ندارم و البته توام نداری"
صدای نوتیف گوشی لوک همه جارو چند ثانیه ساکت کرد.
"گوشیمو بهم میدی؟"
"حتما"
کلوم دستشو بالا سرش برد و گوشی لوک رو گذاشت توی دستش

"اشتونه"
کلوم نپرسید ولی لوک نتونست که نگه؛یه حسی ته وجودش داشت که نمیخواستش ولی دوسش داشت.
کلوم منتظر به لوک نگاه کرد و لوک ترجیح داد پیامش رو نخونه و فقط توضیح بده
"فکر کنم منتظر بوده دوباره ببینتم"
"پس دیگه منتظرش نذار!"
کلوم گفت و لبخند تلخش رو محکم فرو کرد توی چشمای آبیِ لوک
لوک دوباره چشماشو روی صفحه ی گوشی چرخوند و قبل جواب دادن اشتون رو فالو کرد
[میشه دوباره ببینمت؟همونجا توی قایق]
لوک جوابش رو تند تند تایپ کرد،
[امشب میبینمت.]
لوک دوباره توی پیج اش گشت و روی همون عکسی که توی بغل دختره بود مکث کرد؛حس میکرد جوری حسادت میکنه که نباید بکنه؛ولی میکرد و انگار یه حسی بهش میداد مثل عصبانیتی که میخوای براش گریه کنی و مشت بزنی.

دوباره کلوم رو نگاه کرد که داشت سیگار میکشید
"از ترکیب عطرت و مارلبورو خوشم میاد"
"اگه این یه درخواسته نه؛باهات سرقرار نمیام"
لوک هوف کشید و سیگار کلوم رو از بین لباش برداشت.

یه پک عمیق گرفت و دوباره چشم هاشو بست؛فقط اشتون بود؛توی تاریکی و انگار نور از چشم های پسرش میدرخشید.
-------------------------------------------------------------
1273کلمه،قراره یکم لشتون داشته باشیم:]♡
Keep commenting and voting;]

Superbloom[Lashton]Where stories live. Discover now