Chapter 9

403 166 498
                                    

You make me lovely. And it's really good to be lovely to the one I love...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

صدات برام از هر موسیقی ای دلنشین تره.
عطر تنت برام از هر گلی خوشبو تره.
بودن در آغوشت برام از هرجای دیگه امن تر هست.
و بوسیدن لب هات برام از هر رویایی شیرین تره.

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

_اتاق قشنگی داری.

وقتی گفت که داشت با حیرت به نقاشی های روی دیوارم نگاه میکرد.بهش نزدیک شدم و کنارش ایستادم و به نیم رخش نگاه کردم که برای چند ثانیه بدون پلک زدن به نقاشی روبه روش خیره شده بود.

بعد از چند لحظه نگاهش رو از اون گرفت و بعد رو بهم برگشت و گفت

_کارات محشرن.

لبخندی تحویلش دادم و گفتم

_اوه،ممنونم.

به سمت تختم رفت و روش نشست. دستی به موهای آبی رنگش که حالا بلند تر شده بودن کشید. به آرومی با پاهاش به زمین ضربه میزد. نفس عمیقی کشید و پرسید

_چرا انقدر شیفته ی نقاشی کردنی نایل؟

به دیوار پشت سرم تکیه دادم و بعد از کمی مکث گفتم

_خب... به نظرم نقاشی کشیدن مثل جادو کردن میمونه. وقتی مداد رو بر میداری و روی کاغذ خطوط مختلفی رو بهم وصل میکنی و بعد یه چیز خارق العاده به وجود میاری، به نظرم این یه نوع جادو میمونه.

میدونی... حس میکنم وقتی نقاشی میکنم،دنیاهای رویایی رو خلق میکنم که خیلی زیباتر از دنیای خودمونه.

بعضی وقت ها خیلی چیزها رو نمیتونی به زبون بیاری اما میتونی روی کاغذ همه فکر هایی که تو سرت هست رو بکشی.

نفسی تازه کردم و بعد ادامه دادم.

_زمانی که دارم نقاشی میکنم، حس میکنم که دنیا برای مدتی محو و ناپدید شده و فقط خودمم. به نظرم هیچ چیز مثل یه کاغذ سفید هیجان انگیز تر نیست.

بعد از شنیدن حرف هام،لبخندی زد ودستاش رو پشت سرش برد و دو طرف گردنش گذاشت. سرش رو بالا گرفت و به سقف خیره شد. نفسی عمیقی کشید و بعد رو بهم کرد و پرسید

_فکر کنم قرار بود نقاشی من رو بکشی. درسته؟!

لبخندی زدم و سری تکون دادم. دستی به موهام کشیدم و گفتم

_درسته. اگه آماده ای،برو و روی اون صندلی ای که برات گذاشتم بشین.

سپس با دستم به اون صندلی ای اشاره کردم که روبه روش بوم و تمام وسایل نقاشیم رو آماده کرده بودم.

نگاهی به صندلی انداخت و بعد به سمتش رفت و روش نشست و بعد لباسش رو مرتب کرد.

به سمتش رفتم و ژستی که به خودش گرفته بود رو اصلاح کردم.
آرنج دست چپش رو روی میز کوچک کنارش گذاشتم و سرش رو کمی به سمت راست بردم.

She was Blue | Niall HoranWhere stories live. Discover now