Chapter 33

725 105 41
                                    

harrystyles: لویی

louist91: هری

harrystyles: اون پسری که مدام با لیام لاس میزنه کیه

louist91: زین

harrystyles: اونا قرار میذارن؟

harrystyles: چون من نایل و لیام رو شیپ میکردم؟:؟:؟:؟

harrystyles: :( ?!?!?!?

louist91: اونا قرار نمیذارن پس اون صورت رو عوض کن :)))

louist91: ولی به نون بگو بره عقب چون زیام زندگیه منه

harrystyles:اووق

harrystyles: خب ولی انگار لیام و زین مورد حمله ی هفت تا خرس قرار گرفتن، وقتی اینجا میومدین چی شد لولو

louist91: خیلی چیزا

louist91: خیلی چیزا اتفاق افتاد

louist91: ولی من چی

harrystyles: تو چی

louist91: بهم یگو چطور به نظر میام

harrystyles: من روی مبل رو به روییت نشستم

harrystyles: تو سکسی به نظر میای

louist91:صحیح

louist91: کم کم اون فرفری هات تحریکم میکنن

louist91: خیلی فرن

"خب این خیلی مسخرست" نایل مزاحم شد و بین لویی و هری که روی مبل های مقابل هم نشسته بودن و به هم دیگه پیام میدادن ایستاد "شما تو یه اتاقین چرا بام دیگه پیام میدین؟"

"ولی چیزی که مشخصه چرت و پرت نمیگیم بهم دیگه" لویی به شیرینی جواب دادم و به تایپ کردنش ادامه داد. بعد صدای دینگی از سمت هری به گوش رسید و هری به گوشیش نگاه کرد

louist91: نایل زشته، اینو پخش کن

هری خندید و اونم شروع کرد به تایپ کردن. وقتی تایپ کردنش تموم شد گوشیش رو کنارش گذاشت. صدای دینگ از گوشیه لیام اومد که جیب پشتیش بود اومد درحالی که داشت ساک هارو جابه جا میکرد. لیام ساک رو زمین گذاشت و گوشیش رو بیرون کشید، بازش کرد و به صفحه خیره شد. لیام برگشت و نایلی که بهش نگاه میکرد نگاه کرد، خندید و اونم تایپ کرد که صدای دینگ از گوشیه هری اومد.

fakeliampayne: صحیح

"چرت و پرت گفتن درمورد من رو تموم کنین" نایل ناله کرد برگشت از پله ها بالا رفت تا اتاق رو ترک بکنه

هری خندید و به گوشیش نگاه کرد که با حس کردن تو رفتن جایگاه کناریش سرشو بالا اورد. لویی الان دقیقا کنارش نشسته بود و گوشیش دستش بود و بالشت کوچیکی روی پاهاش. راستش هری هنوز نتونسته بود این واقعیت که لویی اینجاست رو هضم بکنه. مغز هری تو تحلیل کردن این چیزا خیلی کند بود. یکی دوساعتی بهش وقت بدین بالاخره درک میکنه.

No HomoWhere stories live. Discover now