Chapter 31

547 117 92
                                    

harrystyles: لوووو

harrystyles: من نمیتونم بخوابم

harrystyles: تقریبا سه صبحه

harrystyles: و ما یه چیزی شبیه

harrystyles: نه ساعت دیگه همو میبینیم ?/!:?:

harrystyles: تو گفتی که تا ظهر اینجایی....پس اره نه ساعت دیگه

harrystyles: و من ترسیدم

harrystyles: از دیدن تو

harrystyles: نمیدونم چرا

harrystyles: فقط فکر میکنم که این جواب نمیده یا یه چیزی مثل این

harrystyles: این ترسناکه...میدونی؟

harrystyles: نمیدونم فقط

harrystyles: من اون کسی که گفتم هستم نیستم

harrystyles: این بد به نظر میرسه....منظورم این نبود

harrystyles: من باحال نیستم

harrystyles: من با حال یا بی ادب یانمیدونم هرچی دیگه نیستم

harrystyles: من هیچی شبیه اونی ک خودمو میبینم نیستم

harrystyles: جمله هام معنی نمیده...میدونم

harrystyles: من خوابم میاد و فقط نمیتونم بخوابم....این مزخرفه

harrystyles: اگر دوستم نداشته باشی نمیدونم چیکار باید بکنم

harrystyles: من حوصله سر برم لویی...واقعا من اونجوری که به نظر میرسه باحال نیستم

louist91: ولی من همونجوری که هستیو دوست دارم

harrystyles: :O

harrystyles: تو بیداری

louist91: آره

harrystyles: من بیدارت کردم؟

louist91: منم نتونستم بخوابم

louist91: تو تنها کسی که استرس داری نیستی

harrystyles: اگر بگم خوشحالم باعث میشه که خودخواه به نظر برسم؟

louist91: با بی خوابی مشکلی ندارم اگر به خاطر تو باشه

harrystyles: اوه

harrystyles: ما میتونیم حرف بزنیم

harrystyles: واسه اولین بار جدی؟

harrystyles: ما بالاخره فردا همو میبینیم

louist91: هرچی تو بخوای

louist91: ولی اگر موقعیتشو ببینم جوکمو میپرونم

harrystyles: قطعا

harrystyles: ولی لویی من ترسیدم

louist91: این باعث ترسیدن هردومون شده

harrystyles: بهت بر نخوره لویی ولی خفه شو

louist91: اوه

louist91: باشه

No HomoWhere stories live. Discover now