Chapter 9

2.1K 367 154
                                    

- 8 : 00 صبح

HarryStyles : هى لويى ، نميدونم خبر دارى يا نه ، ولى اينجا يه رستوران كوچيك هست و من براى مدتى اينجا ميمونم ، ميتونى بياى اينجا و منو ببينى؟ :)

HarryStyles : يه جورايى تقريبا سبزِ براقه ، نميتونى از دستش بدى

HarryStyles :  من توى يكى از غرفه ها هستم .. ما ميتونيم مثل فيلم ها به سمت هم بدوييم و همو در اغوش بگيريم  ، اين عالى ميشه

HarryStyles : اوكى اره ، وقتى دارى رانندگى ميكنى پيام نده :) به زودى ميبينمت

- 8 : 58 صبح

HarryStyles : دارى مياى؟ من و دوستم داريم ميريم...

HarryStyles : نميدونستم منچستر هم ميتونه انقدر پر ترافيك باشه  :/

HarryStyles : تو دارى مستقيما از دانكستر مياى؟ اين ميتونه دليل دير كردنت باشه

HarryStyles : ما داريم رستوران رو ترك ميكنيم ، ولى هنوز زمان داريم ، پس هنوز براى گذشت و گذار دير نيست

HarryStyles : به محض اينكه تونستى بهم خبر بده! من و دوستم ميريم اطراف شهر رو ببينيم

HarryStyles : اوه راستى ، اسم دوستم نايله! مطمئنم ازش خوشت مياد ، بهت قول ميدم

HarryStyles : اوكى ، بعدا بهت پيام ميدم لو لو ، براى ديدنت كاملا هيجان زده م

- 9 : 24 صبح

HarryStyles : (تصوير ضميمه شده) نميتونستم اين عكس اين پرتقال غول اسا رو برات نفرستم

HarryStyles : فكر كردم ممكنه خوشت بياد

- 10 : 42 صبح

HarryStyles : نايل تصادفا به جاى اينكه بگه لويى ، گفت لوئيس و من بهش سيلى زدم. هاهاها

HarryStyles : اين غير ارادى ولى كاملا خنده دار بود! ارزو ميكنم كه اى كاش اينجا بودى ، تو هم خنده ت ميگرفت

HarryStyles : اوكى ديگه بهت پيام نميدم ، من حتى نميدونم تا الان چندتا پيام برات فرستادم

- 12 : 04  صبح

HarryStyles : همين الان متوجه شدم كه تو احتمالا قبل از ظهر بيدار نميشى

HarryStyles : كون گشاد

HarryStyles : اههههه

HarryStyles : كجاااااااااااايييييييييييى

HarryStyles : من و نايل توى فروشگاهى به اسم وت سيل هستيم و اينجا يه سرى تيشرت هست كه روشون نوشته " best bitches"

HarryStyles : بايد واسه ى خودمون بخرمشون

HarryStyles : من دارم ميخرمشون

No HomoWhere stories live. Discover now