:یع..یعنی , تو , تو همون هری هستی که قبلا دیدم ! پس چرا ... یعنی روح ها هم بزرگ میشن ?
:اینی که هستمو دوست نداری?
لویی نگاهی به صورت هری کرد و دستشو بالا اورد و روی صورت هری کشید
با حس نرمی صورتش جا خورد و لبخندی از سر ناباوری زد:تو .. زیادی واقعی هستی
:هر چی تو بخوای همون میشم , میخوای ناپدید شم
خندید و امیدوار بود لویی بفهمه شوخی کرده
لویی لبشو داخل دهنش برد و با لبخند به هری خیره شد
:یعنی , اونیکه تو اتاق بوسیدمش تو بودی?
هری سرشو تکون داد
:چطور منو بردی مینه سوتا ? بقیه تورو چطوری دیدن ?
:ما نرفتیم مینه سوتا , تو حالت بد شد و بعدش من برای اینکه بتونم نگهت دارم تورو توی رویا به اونجا بردم ...متاسفم اگه ناراحتت کردم
لویی دست هری رو گرفت
:نه من ... من فقط از اینکه فکر کردم این اتفاقا نیفتاده ناراحت بودم , خب ... راستش من متوجه نمیشم
هری به لویی نگاه کرد
:اینکه ... چرا , چرا من ? چرا ... تو با من خوابیدی .. میدونی , یعنی ...
:چیزی نیست که ازش خجالت بکشی , اما اون فقط تو رویا بود واقعی نبود اگه ازش پشیمونی
:نه .. یعنی , نمیدونم
هری لویی و بغل کرد و اونو اروم تکون داد
:من اینجام , کنارت , مراقبت ... تا هر وقت که بخوای
لویی دستشو به ساعد هری گرفت و با سری که رو سینه اش گذاشت پلک هاشو بست
عشق چی بود که حتی یه روح سرگردون از هری اونو انقدر اروم میکرد !.................
هری از پله های عمارت پایین اومد و دم در کیفشو از خدمتکارش گرفت
:داری میری عزیزم ?
هری به آنه لبخندی زد
:آره , کاری داری?
:نه , فقط برای امشب یکم زودتر برگرد خونه یه مهمونی گرفتم
هری خواست اعتراض کنه که آنه دستشو بالا اورد
:فقط آدریا و آرچر و دعوت کردم
:راستی , ما تو مینه سوتا خونه داشتیم ?
آنه که از حرف ناگهانی هری جا خورده بود لبخند عجیبی زد و دستشو روی لباسش کشید
:چی? کی اینو بهت گفته?
![](https://img.wattpad.com/cover/213872828-288-k329386.jpg)
YOU ARE READING
H E L P M E .
Fanfiction❌COMLETE❌ ژانر : تخیلی .ارواح _ رومنس #1-larry #-Harrystyles #1-louis and ... :کمکم کن :چطوری? :من و از دست خودت نجات بده .